هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو
هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو

هویت بخش سوم

 باسمه تعالی

 

اهمیت موضوع هویت اجتماعی

   از آنچه که در تعریف هویت تقدیم گردید، روشن می شود، که هویت یک جامعه در حقیقت شخصیت یک جامعه است، و بر پایه آن جامعه انسانی می کوشد، خود را در بین دیگر جوامع ممتاز نماید. با توجه به این نکته هر گونه برنامه ریزی برای رشد و تعالی یک جامعه بدون توجه به هویت اجتماعی آن نمی تواند، زمینه ترقی و تعالی آن جامعه را فراهم آورد. یعنی مثلا نمی توان با یک الگوی نا متناسب غربی یا شرقی در اندیشه تحول در جامعه ایران بود. چرا که این الگو با ساختارهای شخصیتی آن جامعه هماهنگی نداشته و از سوی مردم پس زده می شود. به همین صورت نمی توان با حاکم کردن قرائتی خاص از یک مرام و مسلک ایدئولوژیک آن را مبنای تحول یک جامعه قرار داد. این وضعیت سبب می شود بخشی از عناصر هویتی یا تمامی آن دچار آسیب شود؛ و اگر جایگزین بهتری برای این آسیبها پیشنهاد نشود، آن جامعه دچار بحران هویت می شود. در این وضعیت به ناچار دنبال سنجه هایی خارج از خود می گردد، تا با آنها به تعریف و توصیف خود بپردازد، که عموما این سنجه ها را از وضعیت غالب بر جهان پیرامون خود پیدا می کند، که در زمانه ما فرهنگ و هویت مدرن است. اغلب به دلیل عدم تناسب این سنجه ها با عناصر فرهنگی و رسوخهای تاریخی، جامعه نا خود آگاه به هرزه گردی و از خود بیزاری بیشتر دچار می شود. اما در نقطه مقابل جامعه آگاه از وضعیت خود، با اعتماد به خویشتن و جهت گیری درست، به سمت تمدن سازی و آبادانی حرکت می کند.

    ایرانیان بیش از دو سده است، که به جای پویایی و تولید تمدنی دچار بحران هستند. افراد و گروه ها به جان هم افتاده با انواع چماق های تکفیر به حذف یکدیگر مشغولند. موطن ایرانیان به جای محلی برای میدان پر هیجان تولید اندیشه، دانش، اخلاق، معنویت، نوع دوستی، انسانیت، فناوری و... تبدیل به سرزمینی حاصلخیز از محصولاتی مخرب مانند: بی حمیتی، ریاکاری، توطئه، ترور ارباب ادب، فرزندکشی، نخبه کشی، شورش، کودتا، جنگ، عملیات مزدورانه، انقلاب، نا امنی، پناه گیری مغزها به بیگانگان و معرکه حذف کننده جهان بینی ها شده است.

   یک جامعه برای پویایی نیازمند آرمانهایی است، که برای اکثریت جامعه خصوصا نخبگان و فرهیختگان آن جذاب و ارزشمند باشد، تا بتواند مشارکت عمومی را برانگیزد، و این مهم محقق نمی شود، مگر آن که این آرمانها بر اساس هویت آن جامعه شکل گرفته باشد.

    ایرانیان برای رسیدن به چنین آرمانهایی نخست باید در پی شناخت خود باشند. نه با این هدف که میراث ارزشمند تاریخی خود را چون یک شیء نفیس در ویترین افتخارات خود بگذارند، بلکه با این هدف که به شناخت درستی از خود برسند. شناخت دیگری که لازمه ترسیم چشم اندازی درست و آرمانهایی دست یافتنی است، شناخت درست از وضعیت کنونی جهان و امکاناتی است که در اختیار ما است، آنگاه مبتنی بر این آگاهیها باید چشم انداز جامعه مشخص شود، و سپس با مدیریتی درست حرکت به سمت این افق آغاز شود.

   حال که این موضوع روشن شد، در گام بعدی برای شناخت بیشتر از خودمان، به واکاوی عناصر اصلی هویت ایرانی خواهیم پرداخت. امید واریم پیش از شروع این بحث نظرات شما را در این ارتباط داشته باشیم.

هویت ایرانیان (بخش دوم)

گذری تاریخی ـ تحلیلی بر وضعیت هویت ایرانیان با توجه به شرایط جهانی

   در گذشته وضعیت جوامع به گونه ای بوده که تنها قومیت و فرهنگ ناشی از آن مبنای هویتی جوامع را تشکیل می داد. و ادیان هم غالبا ادیان قومی بوده اند. بنابراین تنها عنصر هویت ساز در جوامع باستانی قومیت بود. بر همین مبنا ایرانی و انیرانی، یونانی و بربر، عرب و عجم، و... در تاریخ تمدن بشر شکل گرفته است، که ناظر به تعاریف درون و برون نهادی جوامع از خود و دیگران است.

   ظهور ادیان فرا قومی نظیر مسیحیت و اسلام، که ملاکهای جدید هویتی را فراتر از روابط قومی و قبیله ای مطرح می کردند، و گشترش این ادیان دربین اقوام و ملل گوناگون سبب شد، در هویت جوامع عناصر جدید و سرشار از غنای الهی و انسانی وارد شود. البته روشن است که هر ملتی در پذیرش این ادیان جهان شمول عناصر قومی خود را دخیل کرده است. بنابراین اسلام ایرانی با اسلام ترکی، سوری، هندی، عربی تفاوت دارد، که این خود بحث جداگانه ای را می طلبد؛ اما به هر حال این ادیان توانستند، ملاکهای جدیدی را فراتر از ملاکهای قومی وارد عناصر هویت ساز جوامع بشری کنند.

در ایران این دو عنصر ( قومیت یا ملیت و اسلام ) به دلیل قرابتهایی که با یکدیگر داشتند – که به بحث آن در جای دیگری خواهیم پرداخت – توانستند به صورت مسالمت آمیزی در کنار هم هویت ایرانیان را شکل دهند. این همزیستی سالیان دراز به طول انجامید، تا این که حادثه ای خواب غفلت جهان اسلام و حادثه مشابهی خواب غفلت ایرانیان را پاره کرد. اینان دانستند که در گوشه دیگری از جهان وضعیتی در حال شکل گیری است، که می تواند ماهیت جوامع اسلامی را به صورت جدی به چالش بکشد. حادثه نخست، فتح مصر به دست سپاه ناپلئون در سال 1789 میلادی بود.

   دکتر فرهنگ رجایی شکستهای سنگین ایران از دولت روسیه در جریان جنگهای دوران حکومت فتحعلی شاه قاجار را اولین زنگ بیدار باش برای ایرانیان می خواند، که طبق اظهار ایشان علی الظاهر بیشترین پیام بیدار باش را برای ولیعهد ایران عباس میرزا به همراه داشته است. دوره نخست این جنگها از سال 1804تا 1814 میلادی به طول انحامید، که با قرارداد خفت بار گلستان به پایان رسید؛ و دور دوم جنگها از 1826 تا 1828 ادامه یافت، که با قراد داد، ننگین ترکمان چای خاتمه یافت. عباس میرزا می نویسد:

 روسها با هر شکستی که به من وارد می سازند، ندانسته درسی به من می دهند، که             از فرا گرفتن آن درسها، نفع بیشتری عایدم شد.

   در جای دیگر می گوید:

         بگو من چه باید بکنم، که ایرانیان را هشیار نمایم؟ آیا مانند تزار روسیه که تاج و تخت خود را ترک گفته به تماشای شهرهای شما آمده، من باید ترک ایران و این دم و دستگاه را بگویم؟ یا به دامان عاقلی متوسل شده، آنچه در خور فهم شاهزاده ای است، از او بیاموزم؟ ( فرهنگ رجایی مشکله هویت ایرانیان امروز، صص192تا194 برای اطلاع بیشتر به: نصر،جوان مسلمان و دنیای متجدد، صص174 تا 192؛ مراجعه کنید).

   این هشدارها در حالی رخ می دهد که روند مدرنیزاسیون در غرب به بیانی از قرن شانزدهم شروع شده بود.از این زمان به بعد حرکتهایی در جهان اسلام و ایران برای آشنایی بیشتر و جدی تر با آنچه که در غرب در جریان بود شروع شد. و رفته رفته جهان اسلام که دیگر درون زایی خود را از دست داده بود و از سوی دیگر در مقابل غرب کاملا مرعوب و تحقیر شده بود، سعی کرد از زبان فرنگ رفته های خود بیان جدید زیستن را بیاموزد. هر چند که هم زبانی چندانی بین این دو گفتمان وجود نداشت؛ ولی از آنجا که گفتمان قدیم در مقابل گفتمان غربی تحقیر شده، و خلع سلاح گشته بود؛ گفتمان دیگری برای طنین انداز شدن در فضای جوامع اسلامی و ایران وجود نداشت. لذا رفته رفته گفتمان مدرن غالب شد، و حرکت به سمت تشکیل جوامع مدرن آغاز گردید. در ایران این روند از زمان قاجاریه آغاز شد، و با انقلاب مشروطه به نقطه مطلوبی رسید؛ و با تشکیل دولت ـ ملت پهلوی بر پایه عنصر محرک ناسیونالیسم شکل عملیاتی به خود گرفت. این حکومت بر عنصر ملیت هویت ایرانیان تأکید وافری کرد؛ و به نفع عناصر هویتی « ملیت و مدرنیته » بر علیه عنصر دیگر هویتی ایرانیان یعنی « دین » موضع گیری نمود. بسیاری از صاحب نظران این اشتباه استراتژیک حکومت پهلوی را از عوامل اصلی سقوط آن می دانند. داریوش آشوری می گوید:

*کوششهایی که پیشروان روشنفکری درایران می کنند تا هویت ملی را بر اساس فرهنگ ملی درمتن تاریخ جهانی تعریف کنند، در پی این هدف بود که مردم ایران به وضع خود همچون یک ملت در متن تاریخ جهانی آگاهی یابند. همین بینش است که سر انجام در دوران رضا شاه پایه ایدئولوژیک قدرت دولت می شود؛ و بازوهای اداری و سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی آن پدید می آید، که جهت کارکرد آن، تبدیل قوم های ساکن سرزمین ایران به ملت واحد مدرن است با هویت ایرانی.

ناسیونالیسم مدرن ایرانی ... اوج تکیه خود را بر تاریخ پیش از اسلام می گذارد، ...در قرن نوزدهم به کوشش باستان شناسان [ این هویت از حالت اساطیری و تاریخی در آمد و شکل واقعی به خود گرفت و از قدرت و قوت بیشتری برخوردار شد ]. ...

خصوصا که در هنگام تشکیل دولت ـ ملت مقتدر ایرانی شاهد ظهور یک ناسیونال سوسیالیسم آریایی( آلمان نازی ) در اروپا هستیم که در تغذیه اندیشه هویت بخشی آریایی به ملت ایران تأثیر به سزایی داشت. ...

در کل این مدل از دولت و جامعه سیاسی ـ چه در قالب دموکراسی چه دیکتاتوری ـ در غیاب جامعه مدنی همساز با خود، به پدید آمدن وضعی می انجامد که در آن دولت ـ ملت در مقام سرپرست جامعه مدنی عقب مانده، می خواهد با اهرم قدرت سیاسی، بسیج سرمایه ها و نیروها، جامعه را باصطلاح از حالت عقب ماندگی به در آورد. این سرپرستی در بسیاری از این گونه تجربه ها به علت ناتوانی دستگاه دولت که از جنس همان جامعه است، یا ناتوانی جامعه در پاسخ گویی به انگیزش های دولت، نا کام مانده است. در ایران نیز این سرپرستی و پیشگامی دولتی به دلایل گوناگون نتوانسته از بازمانده امپراتوری ایران یک دولت ـ ملت مدرن بسازد. ...

شکست رویای رضا شاهی ـ محمد رضا شاهی، در جهت قالبگیری دوباره ایران به شکل یک شاهنشاهی مدرن که هم تکیه بر فر دیرینه شاهنشاهی داشته باشد، و هم بر ماشین دولت مدرن، از جمله به این دلیل بود، که آنان با تکیه بر رابطه شاه ـ رعیت یعنی استبداد سنتی آسیایی، می خواستند باوارد کردن تکنولوژی و نهادهای اجتماعی و اقتصادی و اداری مدرن ایران را نوسازی کنند. پروژه محمد رضا شاهی به ویژه از این جهت شکست خورد که می خواست با پیوند زدن استبداد آسیایی به درآمد نفت ( نه قدرت تولیدی واقعی اقتصادی) یک جامعه مدرن  ... به وجود آورد. چنین خیالی می خواست عناصر متضادی را با هم ترکیب کند که ترکیب ناشدنی بودند.

از ضروریات دولت ـ ملت مدرن، و کارکرد هماهنگ دولت و جامعه، وجود رابطه اندام وار میان آن دو و احساس تعلق دو سویه است.... .اما این رابطه هرگز نتوانست در ایران ما شکل بگیرد. ... دیگر از لوازم آن، احساس تعلق به ملت است. اما در جامعه های سنتی تعلق قبیله ای و قومی، بر احساس تعلق به ملت پیشی دارد و دوران گذار از نخستین به دومی چه بسا با بحران ها و خونریزی ها و جنگهای دراز همراه است.

با انقلاب اسلامی ... روحانیت شیعه، ماشین دولت را به دست گرفته و با بنیاد نهادن اصل حاکمیت الاهی روحانیت، حاکمیت را نه از آن ملت، که از آن حکومت اسلامی می داند، و به این ترتیب تناقضی بنیادین میان صورت نیم بند دولت ـ ملت که اکنون در ایران وجود دارد و مفهوم حاکمیت اسلامی پدید آمده است. که نتیجه آن گسست بیشتر میان ملت و دولت است( آشوری، ما و مدرنیت، ص187 تا191).

    دکتر رجایی نیز حادثه پر هزینه انقلاب را معلول جانبداری هویتی حکومت پهلوی، و فرار مغزها و سرمایه ها را معلول جانبداری سنت و دیانت در مقابل مدرنیته می داند(مشکله هویت ایرانیان، ص69 ).

    به هر تقدیر عنصر سوم و غیر متجانس مدرنیته در شاکله هویتی مردم ایران بلکه تمامی کشورهای اسلامی وارد شد. گفتمان مدرنیته سالهای طولانی گفتمان غالب جهان بود و غربیان با آرمان توسعه و پیشرفت برای خود و تمامی جهان، برای بسط این گفتمان کوششهای خستگی ناپذیری انجام دادند؛ و شعار یک تمدن و یک فرهنگ را در سراسر جهان طنین انداز کردند. اما رفته رفته این نگرش عوارض فردی و جمعی خود را در سراسر جهان و خصوصا درکشورهای غربی نشان داد. و این عوارض آن قدر مشهود بود که از چشمهای تیز بین اندیشمندان مخفی نماند. لذا آزادی خواهان شرقی و اندیشمندان غربی، مدرنیته و بنیانهای آن را به صورت عملی و نظری به باد انتقاد گرفتند. بعد نظری آن از فیلسوف بزرگ آلمانی ویلهلم فردریش نیچه آغاز شد، که او را به عنوان پدر پست مدرنیسم می شناسند. و بعد عملی آن هم در کشورهای تحت استعمار غرب یکی پس از دیگری آغاز گردید. این جریان را دو رخداد تأسف بار یعنی جنگهای جهانی اول و دوم که به مرگ میلیونها انسان و خرابی و ویرانی های بسیار منجر شد، تکمیل کرد. و سبب شد که غرب هم دیگر قاطعیت قبلی خود را در بسط اندیشه های مدرن از دست بدهد؛ و این زمان مصادف شد با ظهور نوع جدیدی از مدرنیته که به پست مدرنیته مشهور است. در این گفتمان جدید همه فرهنگها از ارزش مساوی برخوردارند و باید در کنار یکدیگر و با مرزهای مشخص به حیات مسالمت آمیز بپردازند. آنچه که بین این فرهنگهای بعضا متضاد جریان دارد، جریان آرام گفتگو است، و از منازعه های خونبار گذشته در این نظم جدید نباید خبری باشد. در جریان آرام گفتگو بین فرهنگهای گوناگون آن فرهنگی که به نظر غالب افراد جامعه مقبول افتد، بر سایر فرهنگها غلبه می یابد. به قول آقای رجایی: «‌ ما در عصر یک تمدن و چند فرهنگ زندگی می کنیم ». منظور از یک تمدن همان تمدن مدرن است، که در بستر آن امکان زیست مسالمت آمیز فرهنگهای گوناگون فراهم می شود. این وضعیت جدید به قول آقای شایگان در جعبه پاندورا را گشود، وتمامی آگاهیهای تاریخی از عصر پارینه سنگی تا دستاوردهای عصر اطلاعات را مقابل دیدگان جهانیان گذاشت، و دیگ هفت جوش و درهمی را فراهم کرد، که پرداختن به وضعیت آن از حوصله این مختصر خارج است.

    این وضعیت به اندیشه های گوناگون و هویتهای خفته امکان حیات و طرح دوباره داد، لذا در این فضای گفتمانی شاهد ظهور جدی جریانهای هویت خواه از گوشه و کنار جهان هستیم؛ که از آن جمله انقلاب ایران است که با تغییر دولت ـ ملت به اصطلاح مدرن پهلوی، و استقرار نظام جمهوری اسلامی در صدد احیای هویت دینی ایرانیان بر آمده است. و در این مسیر به طور چشمگیری بر علیه سایر عناصر هویتی موضع گرفته است که این امر سبب برهم خوردن وحدت و انسجام ملی کشور شده و شکاف معنی داری بین اقشار گوناگون جامعه از یک سو و نظام حاکم از سوی دیگر ایجاد نموده است.

 

هویت ایرانی( بخش اول )

بنام خدا

 

   ایران خواهد ماند و نخواهد مرد. ایران در نظر من چونان سنگ خارایی است، که موجهای دریا آن را برده اند، انقلابات جوی آن را به خشکی انداخته، رودی آن را با خود برده و فرسوده کرده است، نیزی های آن را گرفته و خراش های بسیاری بر آن وارد آورده، اما سنگ خارا که پیوسته همان است که بوده، اینک در اواسط دره ای بایر آرمیده است. زمانی که دوباره اوضاع بر وفق مراد باشد آن سنگ خارا گردش خود را از سر خواهد گرفت.

کنت دو گوبینو

مقدمه

   صفحه جغرافیایی ایران از دیرباز حتی پیش از حضور اقوام آریایی محل نشو و نمای تمدن بوده است. به عنوان مثال باستان شناسان آثار تمدنی را که در جلگه رود هلیل رود در شهرستان جیرفت استان کرمان کشف کرده اند، به هفت هزار سال پیش نسبت می دهند، و تمدن آن را زمینه ساز تمدن بین النهرین که تا پیش از این نخستین تمدن دنیا شناخته می شد، می دانند. اما کشور ایران با بوجود آمدن تمدن هخامنشی به دست کورش کبیر ایجاد شد.

   ایران: ترکیبی از کلمه « ار » و پسوند « آن » به معنی سرزمین قوم « ارو » یا نجیب زادگان است. انسانهایی که در این سرزمین زیسته اند، در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود توانسته اند، با ارائه محصولات تمدنیشان بر غنای فرهنگ و تمدن بشری بیفزایند. در اهمیت ایرانیان همین بس که هردوت پدر علم تاریخ کتاب خود را با ایران آغاز کرده و از ایشان به عنوان ملتی یاد کرده که در تعامل با سایر فرهنگها همواره شادی بخش ترین چیزها را دریافت می کنند، و آن را بومی کرده مورد استفاده قرار می دهند. اغلب صاحب نظران معتقدند شناخت فرهنگ و تمدن جهان بدون توجه به فرهنگ و تمدن ایرانی میسر نیست.

   این تمدن کهن همواره در طول تاریخ دستخوش آسیبهای جدی قرار گرفته است، ولی همیشه توانسته از زیر بار مصائبی که کمرش را خم کرده دوباره سر بر آورد، و عظمت خود را باز یابد.

   اغلب صاحبنظران بر این نظرند، که علت این که ایرانیان توانستند، همواره مصائبشان را از پیش روی برداشته و مجد و عظمت خود را باز یابند، این است که فرهنگ غنی ایرانی همیشه این ظرفیت را داشته که با فرهنگهای مهاجم به تعامل برسد، و حتی این فرهنگها را در خود حل نموده و آنها را تحت تأثیر خود قرار دهد، این وضعیت به ایرانیان کمک کرده با همه مشکلات و سختیها در طول تاریخ هویت ایرانی خود را حفظ و مجدد احیا کنند. لذا شاهد آن هستیم که ایرانیان مثلا بر خلاف مصریان در مقابل فرهنگ اسلامی توانستند، در عین پذیرش فرهنگ جدید، در آن مضمحل نشوند، و همچنان ایرانی باقی بماندند؛ و در بلند مدت حتی تأثیرات شگرفی بر رشد فرهنگ اسلامی نیز داشتند. چنان که صاحبنظران اوج تمدن اسلامی را مربوط به دوران خلافت بنی عباس می دانند، و بعضا معتقدند، این حکومت از امپراطوری ساسانیان الگو گرفته است؛ و علت رشد تمدن اسلامی در زمان عباسیان را گره خوردن اندیشه خلفای عباسی با تفکر ایرانیان می دانند.

  آخرین جریان تمدن ساز بزرگ مستقل ایرانی را در زمان صفویان شاهد هستیم، این دوران با همه نقدهایی که بر آن وارد است، اما توانست ذخایری را برای جهانیان به ارمغان آورد، که از آن زمان تا کنون نظیرش را در کشورهای اسلامی کمتر می توان سراغ گرفت. البته در زمان نادرشاه افشار هم مجددا ایران به عنوان یک کشور قدرتمند مطرح شد، اما به دلیل کوتاهی این دوران و سرشاریش از جنگ و خونریزی نادری چندان به آن نخواهیم پرداخت.

   حال سؤال این است: چه بر سر این فرهنگ سمج و توانمد آمد، که امروز این چنین زبون، ناتوان و منفعل شده است؟

   پاسخ این سؤال را باید در تهاجم جدید فرهنگی جست. که بار دیگر فرهنگ و هویت ما را به چالش کشیده است، ولی متأسفانه این فرهنگ در مواجه با این چالش جدید، بسیار کم رمق عمل کرده، و هرگز نتوانسته نقش تاریخیش را ایفا کند. این چالش جدید، فرهنگ مدرنی است، که ارمغان مغرب زمین است.

 

ضرورت پرداختن به بحث هویت

   اندیشمندان حوزه فرهنگ بر این نظرند، که هیچ رخداد مؤثری در یک جامعه نمی تواند، فارغ از عناصر هویتی آن جامعه رخ دهد. بنابراین میل به پیشرفت، پویایی و تمدن سازی ایرانیان فارغ از بحثهای هویتی امکان پذیر نیست. بر همین اساس یکی از دلایل اصلی عقب ماندگی ایرانیان چالشی است که در هویت ایرانیان رخ داده است، که به این چالش و ریشه های آن خواهیم پرداخت. از سوی دیگر یک جامعه بدون رشد ، پویایی و فراهم آوردن چشم اندازهای بهتر برای جامعه خود، امکان ایجاد ثبات و زایایی را از خود می گیرد. بنابراین موضوع هویت در مسائل اجتماعی از اهمیت بالایی برخوردار است.

 

هویت چیست؟

   از جمع بندی نظرات در تعریف هویت می توان این گونه استفاده کرد که: هویت مجموعه عوامل بنیادین فرهنگی است، که در کنار هم سبب می گردند، یک جامعه از جامعه دیگر باز شناخته شود.

   هویت یک جامعه ترکیبی نسبی، پیچیده، و بعضا دارای عناصر متناقض است، که علاوه بر اهمیت عناصر فرهنگی تشکیل دهنده آن نسبت این عناصر باهم نیز از اهمیت برخوردار است.

سرآغاز بحث هویت

دوستان و همراهان گرامی

سلام

   با امید و یاری خداوند از امروز بحث جدیدی را با موضوع هویت ایرانیان آغاز خواهیم کرد، مباحث ما در این موضوع به طور کلی شامل موارد ذیل می شود:

  • تعریف هویت
  • تاریخچه هویت ایرانیان
  • عناصر هویت ایرانیان و نسبت آنها با یکدیگر
  • چالشهای هویت ایرانیان
  • وضعیت هویت در غرب
  • هویت از منظر اسلام
   لطفا نظرات خود را در این خصوص برای ما مرقوم بفرمایید.


سر آغاز و بهترین سر آغاز نام تو

با سلام

پیشگفتار

   این وب لاگ به یاری خدا از تاریخ ۸۸/۶/۲۵ گشایش یافت. قبل از هر چیزی لازم می دانم از همه کسانی که در این مدت به این رسانه مراجعه کردند و مطلبی که انتظارش را داشتند نیافتد بسیار عذر خواهی کنم. راستش را بخواهید فکر نمی کردم قضیه این قدر جدی باشد. وقتی که دیدم فقط در مدت سه ساعت 9 نفر بازدید کننده داشته است، بد جوری نگران شدم، و دانستم که باید برای مدیریت این رسانه حتما روزانه وقت بگذارم(إن شاء الله). باید بگویم در اداره این رسانه پس از خدا دست یاری به سوی همه کسانی دراز می کنم که به نوعی در مراجعه به آن در خود احساس هم دردی و هم راهی می کنند. آن چیزی که در من انگیزه ایجاد این رسانه شخصی را ایجاد کرد حوادثی بود که در هفته های اخیر در ایران جریان داشته؛ و دل همگان را به درد آورده است. من که در این جریانها به دلیل این که اعتمادی به هیچ سو نمی توانستم بکنم بیشتر حالت یک ناظر را داشتم از انفعال خودم نسبت به آنچه که در جامعه می گذرد بسیار افسرده بودم؛ و دوست داشتم کاری بکنم. ایرانیانی که توان درک رخدادهای سه دهه اخیرایران راداشته اند، اگر قدری درایت به خرج دهند، به سادگی نمی توانند، خود را در هر جریانی غرق کنند. من که 35 سال از زندگیم می گذرد، در این ایام حوادث بسیاری را با گوشت و پوست خودم لمس کرده ام، تصمیم گرفتم پیش از هر اقدامی بدانم و بدانم و بدانم، و سپس عمل کنم. این رسانه را ایجاد کردم که شما را در دانسته هایم شریک کنم و اگر مایل باشید در دانسته های شما شریک شوم.

  

ادامه مطلب ...