هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو
هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو

هویت بخش نهم ( جمع بندی و نتیجه گیری و پایان )

جمع بندی و نتیجه گیری

   از آنچه که بیان شد، چند نکته روشن است:

  1. در وضعیت کنونی جامعه ایران بین فرهنگ و هویت عمومی و فرهنگ رسمی کشور شکاف عمیقی به وجود آمده و این شکاف به دلیل سو گیری نظام سیاسی کشور به نفع یکی از عناصر هویتی ایرانیان در مقابل سایر عناصر است؛ و این شکاف عوارض بسیاری در پی دارد که موضوع بحث ما نیست. اما مهمترین عارضه آن این است که نظام ایران نمی تواند از ظرفیتهای اجتماع خود برای تحقق اهدافش بهره برد، ونیز جامعه را به سمت ترقی و تعالی مادی و معنوی سوق دهد. بروز چالشهای پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، یکی از مصادیق روشن این شکافت فرهنگی و هویتی است. جامعه ایران به شدت نیازمند غلبه وضعیت فرهنگیی است که بتواند، بین اقشار مختلف جامعه پیوند برقرار کند، و به نفع گروه یا جریان خاصی سو گیری نداشته باشد.
  2.  ایرانیان به دلیل وضعیت فرهنگی و اجتماعی ویژه ای که خصوصا پیش از اسلام داشته، و پیشینه فرهنگی غنیی که دارند، همواره خواستار ایفای نقشی برجسته در جامعه جهانی هستند، نداشتن چنین نقشی سبب احساس حقارت و بی تعلقی نسبت به ارزشهای و عناصر هویتی در آنها می شود. پس باید وضعیتی ایجاد شود که ایرانیان به چین نقشی برسند. و این مهم محقق نمی شود مگر با فراهم شدن شرایطی که عزم عمومی در این راستا قرار گیرد. و این محقق نمی شود مگر آن که شرایط فرهنگیی در جامعه ایجاد شود، که تمامی اقشار جامعه خصوصا قشر فرهیخته بتوانند، با احساس امنیت و رضایت و مطلوبیت در کشور به کار و فعالیت بپردازند.
  3. از سوی دیگر طبق نظر صاحب نظران هیچ تغییر مطلوبی در جامعه ایران قابل تحقق نیست مگر این که بر مبنای توجه به عناصر هویتی ایرانیان شکل گرفته باشد.

4.                  از سوی دیگر گفتمان غالب جهان امروز( مدرنیته ) جزئی از عناصر هویتی جامعه ما شده، و این گفتمان با قرائت رایج از عناصر هویتی ما در تضاد است. و در چالش بین این عناصر که متأسفانه با جدیت ادامه دارد ـ و در طول تاریخ معاصر ما منشأ رخدادهای مهمی شده است ـ گفتمان مدرنیته موفق شده، آسیبهای جدیی بر ساختار سایر عناصر هویتی وارد کند. خصوصا این که در دنیای کنونی جامعه غربی ملاک مقایسه همه چیز است؛ و استانداردهای آنها در حال جایگزینی با تمامی ملاکهای سابق است. بنابراین در شرایط فرهنگی آینده باید بین این عناصر هر چه سریعتر آشتی برقرار کرد.

  1. در شرایط کنونی هیچ تصمیم گیریی در یک کشور نمی تواند فارغ از شرایط جهانی صورت پذیرد. جهان به تعبیر آقای مارشال مک لوهان به دهکده کوچکی تبدیل شده که یک خانواده تک افتاده امکان منطقیی برای ادامه حیات در جامعه جهانی که منافع اقتصادی تمام اجزاء آن را بهم پیوند زده، وجود ندارد.
  2. جامعه ایران به شدت نیازمند یک نسل فرهیخته، و تصمیم گیرنده است که شناخت مناسبی نسبت به فرهنگ و هویت ایرانی و شرایط جهانی داشته باشد. و بتواند ایرانیان را در مسیر مناسب رهبری کند. این نسل بدون حمایت همه جانبه دولت و با یک بستر سازی دقیق به وجود نخواهد آمد.

   اگر این پرسش مطرح شود که چگونه می توان به این مسائل پاسخ داد؟ باید گفت جوابی که در این زمان به نظر می رسد، باز بینی و باز خوانی سنتهاست، به گونه ای که امکان بوجود آوردن هویت تعالی پذیر را برای جامعه فراهم کند. این خوانش جدید باید به گونه ای باشد، که اقشار گوناگون جامعه خصوصا فرهیختگان را در کنار دولت ها قرار دهد، و جامعه را به سمت اهداف متعالی و مترقی مادی و معنوی سوق دهد.

   وضعیت کنونی نه تنها با وضعیت جهانی هماهنگی لازم را ندارد، بلکه با وضعیت عمومی جامعه خصوصا در لایه فرهیختگان و نخبه گان نیز فاقد هماهنگی می باشد. این مسیر راهی است الزامی و اجتناب ناپذیر که مخاطرات جدیّی به همراه دارد، که لازمه هر تغییر مثبتی است.

   اشاره به یک نکته را در پایان بحث ضروری می دانم، و آن این که: در آموزه های قرآن همواره به مخاطبان وحی تأکید می شود که در مقابل دلایل آشکار از دلایل ضعیف خود دست بشویید و در مقابل حق تواضع داشته باشید. این سیره باید در مقابل دلایل و براهین آشکار زمانه نیز به کار گرفته شود. حضرت علامه طباطبایی(ره) در کتاب تفسیر المیزان می فرمایند:  

امروزه بطلان تفسیر ظاهری و سطحی از آیات به خوبی روشن است و ناگزیر باید تفسیر دیگری جست که مخالف با علوم امروزی و مشاهداتی که بشر از وضع آسمانها دارد نباشد. آنگاه تفسیر مورد نظر خود از آیات را ارائه دهد.   

هویت بخش هشتم ( هویت در غرب )

ـ وضعیت هویت در غرب با رهیافت به دیدگاه داریوش شایگان

   دگر گونیهای بزرگی که در آغاز قرن بیستم در حیطه دانش رخداد، به خصوص نظریه های نسبیت و مکانیک کوانتوم، در اذهان انسان خانه تکانی کرد. و مفاهیم ثنویت گرایی علم کلاسیک( درست یا غلط ) را واژگون کرد. نقادی کمر شکن عقل مدرن، عقل را نیز به طور قطعی منکوب کرد، و از میراث آن به جز صورتهای فسیلی و ابزاری شده چیزی به جا نماند. اما برای جانشینی آن هیچ تمهیدی اندیشیده نشد. لذا تمام عقاید و فرهنگها به دلیل آن که معیاری برای تعیین خوب یا بد بودنشان نبود ناگهان در عرصه حاضر شدند و با ارزشی مساوی در جستجوی مشروعیت تاریخی خود بر آمدند.

شایگان می نویسد:

 بدین ترتیب اصول و ضوابط تعبیر و قرائت معکوس شد، و هنجار ها و قواعد رفتار کاملا تغییر یافت. خرد کلاسیک و حاکم در مواجهه با این کثرت بی سابقه در تاریخ بشریت از عمل عاجز ماند. هویت ها به هم بر خوردند و یکدیگر را نفی کردند، و با ضرباهنگ تند تبادل ها در هم می آمیختند. انسان متعدد ومتکثر شد؛ هم شمن بود، هم لیبرال، هم تکنو کرات و هم جادوگر، هم یوگی و هم کمیسر. در چنین جوششی توانایی ذهن بشر در ترکیب و بینش هماهنگ او از چیزها به چه سرنوشتی دچار شد؟ تصورات بشر از تلون واقعیت آن چنان گونه گون بود و به حیطه هایی آن چنان مختلف تعلق داشت، که او را دچار سرگشتگی کرد، دیگر نمی دانست به کدام حقیقت تکیه کند. در برابر کثرت مهار نا پذیر ذرات پراکنده وجود ما و تنوع شیوه های انکشاف جهان قرار داشت. همه فضاهای نا متجانس هستی ما طالب حق بیان بودند. و می خواستند که بینش آنها به جهان مورد توجه قرار گیرد، و در نظم و نسق قوه های شناخت جایی برای آنها در نظر گرفته شود. خلاصه همه آنها می خواستند که انسان به ندای بی وقفه شان پاسخ گوید.

هویتهای کهن بیدار گشته اند اما چارچوبی وجود ندارد که آنها را در خود جای دهد. آنها به گوشه و کنار پراکنده می شوند و بازار مکاره عظیمی به پا می کنند که در آن همه چیز در حد طرح باقی می ماند. فرهنگها در هم تداخل می یابند اما نادرند آنهایی که سره را از ناسره تشخیص دهند. این اغتشاش بعضی را بر آن داشته تا از جنگ تمدنها سخن گویند، در چنین آشفته بازاری همه چیز را باید از نو ساخت. نبود ابزار شناخت در این میان، و فقدان معیار تعبیر و تأویل امور از همه آزار دهنده تر است.

   در چنین شرایطی دیگر هویت نمی تواند مثل سابق یک مفهوم با عناصر مشخص، ثابت و یک دست باشد. بلکه به تعبیر آقای شایگان هویت امروزه یک هویت چهل تکه است، که هیچ عنصر ثابتی ندارد. و ایشان علت بحران هویت بشر امروز را این ویژگی می دانند. ایشان می افزایند:« هویت همگون و یک دست مثلا هویتی که منشاء آن یک ملت یا دین انحصار طلب است صرفا از طریق نفی دیگران به اثبات خویش می رسد. هویت امروز به یمن گفتمان پست مدرن ترکیب پیچیده ای از آگاهیهای گوناگون است، که به ما یک هویت مرکب می بخشد».

   دکتر شایگان این وضعیت هویتی را وضعیت ریزوم وار می خواند که بر خلاف هویت قدیم که ریشه ای عمیق در باورها و سنتها داشت، عناصر هویت ساز خود را در سطحی گسترده پیدا می کند، و چندان هم در آنها عمیق نمی شود. بنابراین بیان می کند: « در چنین احوالی آنچه مهم است مطلق و مستقل بودن یک ریشه نیست، بلکه نزدیک شدن آن به دیگر ریشه ها یعنی ارتباط است. ...لازمه این ارتباط توان پذیرفتن دیگری و ارزش نهادن متقابل بر عناصر غیر متجانس است ».

   آقای شایگان بر این نظر است که این نوع هویت چهل تکه ویژگی نوع بشری است، اما در گذشته به دلیل محدودیتهای ابزاری و یا سیاسی این امکان از انسان گرفته می شد که هویت چهل تکه داشته باشد، اما به یمن مدرنیته و فضای باز سیاسی و ابزاری ناشی از آن این امکان به بشر داده شده است.

   البته ایشان منکر وجود یک بعد هویتی خاص در انسان نیست، که از فرهنگی معین ریشه می گیرد. در این خصوص می گوید: «البته هر انسانی به دلیل تکیه اش بر فرهنگی معین به هر حال جایی در وجود خود شجره ای پنهان دارد، که همان عمق او را بنیاد می نهد، هویتی، که هم از حافظه جمعی خود تغذیه می کند، و هم از شیره کهن که به قول ریکله شاعر آلمانی از دم پر کرامت فرشتگان می تراود».

   آقای شایگان در پایان در صدد راه حل برای انسانی که به یک فرهنگ خاص تعلق دارد بر می آید:

در حیطه فرهنگی، ما ناگزیر هستیم دو گونه عملیات متقارن انجام دهیم: نخست فرهنگ خاص و متمایزی را که از آن خود ماست بشناسیم، و آنگاه به هر طریق که می توانیم این فرهنگ را در قلمرویی بیکران جای دهیم، قلمرویی که در آن همه فرهنگها در هم می آمیزند تا حافظه ای جمعی بیافرینند که از آن کل بشریت است.

   آقای شایگان به یکی از اصلی ترین نقاط ضعف این وضعیت جدید در بیان خود اشاره کردند، و آن این که در جعبه پاندورا گشوده شده، و همه شیاطین از جعبه خارج شده اند. و در فضای تخیل و تفکر انسان معاصر در حال سهم خواهی هستند. این اتفاق در حالی افتاده که بشر امروز دیگر هیچ ملاکی برای تشخیص سره از ناسره ندارد؛ اطلس فرهنگها در مقابل اوست و او متعلق به هیچ فرهنگی نیست، و در عین حال به همه تعلق دارد. در چنین وضعیتی روشن است که هر فرهنگی که بتواند خود را بهتر و پاسخگو تر به نیازهای بشر امروز معرفی کند، آن فرهنگ بر دیگر فرهنگها غلبه می یابد، و مبنای هویتی انسان معاصر قرار می گیرد. از سوی دیگر باتوجه به حضور قوی رسانه و پدیده هایی مثل مد، تبلیغات در جهان معاصر امکان  نیاز سازی برای جامعه از سوی اصحاب قدرت و ثروت وجود دارد. لذا همان گونه که سابقا توضیح دادیم هنوز هم اقتصاد و وضعیت اقتصادی مهمترین عنصر هویت ساز است.

   در کنار پدیده اقتصاد در دنیایی که ملاکی برای درستی از نادرستی وجود ندارد، لذت بردن از اکنون  زندگی آن هم در اولیه ترین شکلش حضوری جدی و مؤثر پیدا می کند، لذا مواردی مثل سکس و سایر تفریحات که نقد و آنی هستند، موضوعیت تامی در زندگی پیدا می کنند. این همان چیزی است که دکتر نصر از آن به عنوان کشف تن و لذتهایش نام می برند. از سوی دیگر در چنین نگرشی گذشته و آینده فاقد ارزش می شود، موضوع مهم لذت بردن از اکنون است. اما غرب پس از سالها زیستن در چنین فضایی، پوچی زندگیش را فرا گرفته و خلأ معنویت را به خوبی درک کرده، و این یک واقعیت عینی در جوامع غرب است. هر چند که این موضوع در زندگی انسان غربی هنوز در حاشیه قرار دارد، و هنوز مسائل اقتصادی و بهره مندی از مواهب نقد و آنی زندگی در متن است. اما بسیاری مواقع همانطور که می دانیم حاشیه بر متن غلبه می یابد. اما معنویت نمی تواند در خلأ شکل بگیرد؛ و نیازمند سمت و سویی مشخص است. غربیان سخت در تلاشند تا جهت گیری درستی به معنویت خواهی جدیدشان بدهند. این فرصت مغتنمی است، برای صاحبان یک جهان بینی منسجم و قوی نظیر اسلام خصوصا از نوع عرفانیش، که با ارائه درست اندیشه های خود، با جهان غرب ارتباط برقرار نمایند. جا دارد بار دیگر جمله آقای شایگان را تکرار کنیم:

غرب مذبوحانه می کوشد تکیه گاه و بنایی فلسفی بیابد تا بتواند به دو نیاز مبرم و عاجل انسان امروز پاسخ گوید: بینشی منسجم از واقعیت جهان و راهی برای رستگاری، یا به بیان بهتر دری برای خروج از این وضعیت که علی رغم انسجام ظاهریش پوچ است. مکتب بودایی بی چون و چرا پاسخ گوی این دو نیاز اساسی است.

   مطالبی که در این قسمت ارائه شد، هر چند که قدری طولانی گشت، اما دانستن این وضعیت برای تصمیم گیری در اکنون و نیز شناخت وضعیت آینده جامعه ایران ضروری است. با توجه به آنچه که بیان شد باز می گردیم به مطلب اصلی و کوشش خواهیم کرد، تا راه حلی برای وضعیت کنونی فرهنگی و هویتی ایرانیان بیابیم. إن شاء الله.

مشاهدات از راهپیمایی سیزدهم آبان

بنام خدا

 

مشاهدات از راهپیمایی روز سیزده آبان سال 1388

   از ابتدای صبح که به سمت محل کار می رفتم، به محض ورود به خیابان ولی عصر تجمع مأموران نیروی انتظامی در دو سمت خیابان جلب نظر کرد. از صبح شاهد بودم که اتوبوسهایی دانش آموزان را که اکثرا پرچم ایران در دست داشتند به سمت سفارت سابق آمریکا می بردند. رفته رفته ترافیک خیابان ولی عصر و خیابانهای اطراف زیاد شد، به طوری که عبور و مرور در این مسیرها کاملا مختل شده بود. ماموران انتظامی سعی می کردند، با هدایت خودروها، به روان سازی حرکت کمک کنند. از حدود ساعت یازده رفته رفته صدای شعار از خیابان ولی عصر شنیده شد، همکاران در اداره اغلب برای تماشای تظاهرات در اتاق ما که دید خوبی از دو جهت به خیابان ولی عصر دارد تجمع کرده بودند، و طبق معمول در این جور مواقع جو شوخی و خنده جریان داشت، در ساختمانهای اطراف هم مردم پای پنجره ها، روی بالکنها و حتی پشت بامها جمع شده، و مشغول تماشای حرکت مردم بودند. نیروی انتظامی برای جلوگیری از حرکت بیشتر مردم به سمت بالای خیابان ولی عصر خیابان را بست و مانع ادامه حرکت مردم شد، جمعیت پراکنده ای حدود هزار نفر در مقابل سدّ نیروها توقف کرده بود، و شعار نیروی انتظامی حمایت حمایت سر می داد. جمعیت لحظه به لحظه زیاد می شد، مأموران با مشاهده سیل جمعیت، از ترس این که مبادا درگیری پیش بیاید، یک قسمت از پیاده رو را باز کردند، تا مردم عبور کنند، این حرکت نیروها مورد تشویق مردم قرار گرفت و با کف زدن سپاس خود را ابراز کردند. وقتی که از حجم جمعیت کاسته شد، مجدد خیابان را بستند، و این روند چندین بار تکرار شد.

   مأموران مانع می شدند که مردم به سمت میدان ولی عصر حرکت کنند، و این ممانعتشان سبب برخی درگیریهای لفظی بین مردم و آنها می شد. بوی گاز اشک آور و نیز بوی دود ناشی از آتش زدن آشغالها فضای خیابان را پر کرده بود، مردم که مشخص بود، در نقاط مختلف توسط مأموران متفرق شده اند، دسته دسته و به صورت پراکنده از خیابان ولی عصر به سمت بالا حرکت می کردند. گاهی نیز درگیریهای محدود بین مأموران و مردم پیش می آمد، اما مشخص بود که استراتژی نیروی عادی انتظامی این بود که فقط از تجمع مردم خود داری کنند، و نگذارند مثلا یک جمعیت یک میلیونی در خیابان ولی عصر متشکل شود.

   با ادامه این روند، از بعد از ظهر رفته رفته سر و کله یگان ویژه، پلیس ضد شورش، نیروهای بسیج و لباس شخصی ها پیدا شد، که امروز بر خلاف روز قدس لباس شخصی ها کمتر از فرم مشخصی تبعیّت می کردند. متأسفانه این نیروها بر خلاف نیروهای عادی انتظامی دستور سرکوب داشتند، و با شدت به تجمعات حمله می کردند، و خشونت زیادی به خرج می دادند، اما مشاهده نشد که کسی را دستگیر کنند. این روند تا ساعت پانزده ادامه داشت، و از این ساعت به بعد رفته رفته جو خیابان ولی عصر عادی شد.

شعارها در این روز تقریبا همان شعارهای معمول بود، اما یک شعار جدید امروز برایم جلب نظر کرد: « یا حجة بن الحسن ریشه ظلمُ بکن ». این شعار که بر گرفته از شعارهای زمان جنگ است در آن زمان این گونه داده می شد: « یا حجة بن الحسن ریشه صدام بکن ». شعار جدید دیگر: « حسین باراک اوباما یا با اونا یا با ما » و شعار اختصاصی امروز: « سفارت روسیه لانه جاسوسیه ».

هویت بخش هفتم قسمت دوم ( نظام اندیشه و معنویت جدید در غرب )

بنام خدا

 

دکتر شایگان در ادامه همان بحث می گوید:

باید بتوان اقلیم روح را باز پس گرفت و آن را در اطلس شناخت کنونی مان از جهان جای داد. ...کشف اقلیم روح جایگاه و مأوایی برای افسون زدگی دوباره جهان فراهم خواهد آورد، این افسون زده گی دیگر در صورتهای بی قواره و در قالب ارواح سرگردانی که تخیل اشباع شده از فراافکنی های واپس رفته ما جولانگاه آنهاست، ظاهر نخواهد شد. پس جای حیرت نیست اگر اندیشمندی چون هارولد بلوم متأثر از هانری کربن ناگهان این سرزمین را کشف کند، و تبیین و توضیح امور معنوی را بدون وجود این جهان برزخی نمادها و تمثیل ها ناممکن بداند.

  غرب مذبوحانه می کوشد تکیه گاه و بنایی فلسفی بیابد تا بتواند به دو نیاز مبرم و عاجل انسان امروز پاسخ گوید: بینشی منسجم از واقعیت جهان و راهی برای رستگاری، یا به بیان بهتر دری برای خروج از این وضعیت که علی رغم انسجام ظاهریش پوچ است. مکتب بودایی بی چون و چرا پاسخ گوی این دو نیاز اساسی است.

   دکترشایگان با توجه به نیاز فوق در غرب تبلیغات گسترده برای معرفی بودیسم را عامل مهمی در گروش غربیان به این آیین شرقی می داند، و به علاوه به شخصیت غیر قابل مقاومت و دوست داشتنی رهبر این آیین دالای لاما و پدیده مدگرایی در این گروش اشاره می کند، اما معتقد است این آیین ظرفیتهای انکار ناپذیری دارد که با گفتمان غالب غرب هماهنگی ویژه ای دارد.

 دانستن این مطالب علاوه بر این که ما را با وضعیت کنونی معنویت در جهان غرب آشنا می کند، به ما امکان رصد فرهنگی و معنوی اقلیم خودمان را نیز می دهد. و نیز این امکان را فراهم می کند که با توجه به ظرفیتهای موجود در معارف دین اسلام با ارائه قرائتی درست و جدید آن را به شکلی که پاسخ گوی نیازهای معنوی  زندگی امروز باشد ارائه کنیم؛ چون در غیر این صورت امکان ارتباط تعالیم دین مبین اسلام با زمانه بر هم می خورد. و گروه کثیری از مردم امکان بهره مندی از این تعالیم را از دست می دهند. چسبیدن به خوانشهای نخ نما شده دیگر هرگز جوابگوی زندگی امروز نیست. و محکوم به شکست است.

   از علامه طباطبایی نقل شده است که ایشان پس از نگارش تفسیر ارزشمند المیزان اعلام داشتند که ده سال دیگر باید تفسیر جدیدی نوشته شود، و دیگر این تفسیر جوابگو نخواهد بود، اما امروز قریب چهل سال از نگارش این تفسیر گذشته، و نه تنها شاهد تفسیر جدید و درستی از قرآن نیستیم، بلکه این تفسیر فخیم هم نتوانسته جایگاه شایسته خود را در جامعه دینی ما بیابد.

 

 

هویت بخش هفتم ( اندیشه و معنویت در غرب جدید )

باسمه تعالی

 

نظام اندیشه و معنویت خواهی در غرب جدید

 

   با توجه به اینکه بحث ما غالبا یک بحث فرهنگی است، و از سوی دیگر جوامع جهانی خواسته یا ناخواسته مصرف کننده برساخته های غربی هستند، و این مصرف گرایی تنها منحصر به کالا و خدمات نیست، بلکه امروزه فرهنگ غربی و نشانه های آن نیز در جوامع دیگر آگاهانه یا ناخودآگاه مصرف می شود، لازم است در ادامه شناخت بهتری از وضعیت اندیشه و معنویت خواهی بدست آوریم.

     شکسته شدن اساس متافیزیک در غرب که هایدگر آن را اعلام کرد، سبب شد جهان غرب در رویکرد جدیدش به جهان و فرهنگها و اندیشه های آن که اصطلاحا پست مدرنیسم خوانده می شود، در بعد تئوریک ملاک و معیار خاصی قائل نشود، و به تمامی اندیشه ها و فرهنگها این فرصت را بدهد که خود را به جهان عرضه کنند، تا هر یک به اندازه ارتباطی که با بشر امروز برقرار می کنند، و به اندازه ای که می توانند پاسخ گوی نیازهای او باشند، در جوامع فراگیر و جای گیر شوند. در این نظام تئوریک دیگر هیچ بالا و پایینی بین فرهنگها و عقیده های مختلف وجود ندارد، و همه فرهنگها و دستاوردهای آنها مثل یک اطلس پیش چشم بشر گشوده شده است، و باز به لحاظ تئوریک به بشر این فرصت داده شده، که از این میان دست به اتنخاب بزند. البته روشن است که این پدیده بیشتر در مقام سخن بیان می شود، و این وضعیت جدید همان گونه که در بخش قبل بیان شد، به یمن تسلط اصحاب قدرت بر رسانه بدون جهت دهی اصحاب قدرت نیست. اما به هر حال نمی توان منکر شد که در پایان این مردم هستند که انتخاب می کنند. و در این معرکه جهان بینیی موفق است که بتواند به نیازهای مردم پاسخ بهتری ارائه کند.

   قضیه از این قرار است، که غرب با افسون زدایی از پدیده هایی مثل معنویت، خدا، حتی علم، به نوعی انسان را خلع سلاح و تنها کرد.انسانی که تا پیش از این بسیاری از آلام خود را به وسیله توسل به معنویت و خدا و مواردی از این قبیل بر طرف می کرد، ناگهان با کوهی از دردهای درونی آنهم در فضای خشن و بی رحم مدرن تنها شد. به قول جناب شایگان از افسون زدایی هم افسون زدایی کرد، و دوباره افسون زده شد.  

   اما افسون زدگی جدید غرب همان شکل سنتی نبود هر چند که از آنهم جدا نبود. بشر غربی آزاد و رها در مقابل طیف گسترده ای از فرهنگها و محصولات آنها قرار گرفت، و به قول جناب شایگان: «این فرصت رایافت تا در آن واحد شاهد دو حد نهایی زمان باشد، و پدیده های عصر نوسنگی را با پدیده های عصر اطلاعات در کنار هم نهد». اما بشر امروز در این هیاهوی فرهنگها دیگر سنگ محک خود را از دست داده بود، و بدون قطب نما در دریای مواج فرهنگها گرفتار شده بود.

   به اعتقاد واتیمو: « بحران مدرنیته نظریه هایی را که گمان می کردند، دین را از میان برده اند بی اعتبار کرده است. اعتقاد محکم مدرنیته یعنی حقیقت انحصاری علوم تجربی و ایمان به تکامل تاریخی و پیشرفت بی پایان بشر، پیشرفتی که تصور می شد سر انجام او را از قیود مذهبی رها خواهد کرد، خود توسط بینش جدید از جهان منسوخ شده بود».

   دکتر نصر می گوید:

   یکی از ویژگیهای نظر گیر زندگی جدید، جستجوی مشتاقانه به دنبال معناست. همانا از دست رفتن معنای زندگی برای بسیاری، آنها را به بیراهه طلب لذتهای آنی جسمانی از طریق روابط جنسی یااستفاده از موادمخدر و یا گاهی خشونت و جنایت کشانده، یا آنها را به جستجوی فلسفه ها و فرهنگها و حتی ادیان جدید واداشته است. این پدیده جستجو برای بازیافت معنای زندگی هم جنبه مثبت داشته و هم جنبه منفی. جنبه مثبت این پدیده همان است که از این رهگذر بسیاری از جوانان هوشمند و حساس درغرب برای نخستین بار به پیام معنوی فرهنگها و ادیان دیگر توجه یافته اند، و احترامی که ایشان برای عوالم معنوی دیگر قائلند به مراتب بیشتر از احترامی است که استعمارگران انگلیسی و فرانسوی قرن سیزدهم/نوزدهم، برای جهان اسلام یا سایر فرهنگهای آسیایی و آفریقایی و آمریکایی قائل بودند.

   دکتر نصر جنبه منفی این رویکرد را توجه جوانان به ادیان جدید می دانند، ادیانی که به اعتقاد ایشان تعابیر روانشناختی همان تعالیم سنتی است. یا به تعبیر دیگر بخش عرفانی و معنوی تعالیم سنتی، فارغ از بخشهای روبنایی است، که مثلا در اسلام به شکل علم فقه جلوه می کند. دکتر نصر معتقد است این بخشها توسط افراد هوشمند و بعضا شیادی فراهم آمده که می خواسته اند جوانان را به طرف خود جلب کنند. این ادیان جدید معمولا دینهای سنتی را که به صورت یک ترکیب به بشر عرضه شده اند، از جنبه های اجتماعی و فقهی خالی کرده و یک بخش خاص آن را ارائه می کنند، که معمولا در مقابل جریانهای اجتماعی و پیرامونی خود منفعلند. لذا مقاومت خاصی در برابر دنیای متجدد و سردمداران آن نمی کنند؛ بلکه به صورتهای مختلف مکمل این نیروها هستند.

   دکتر شایگان نیز علاوه بر تأکید بر جنبه های مثبت این پدیده در خصوص جنبه منفی آن معتقد است:

معنویت نیز مثل هر شناخت دیگری نمی تواند، در خلأ، یعنی بدون داشتن جهت و هدف معینی که پیوند بین اجزاء و عناصر آن را نظم دهد، به حیات خود ادامه دهد. در این آشفته بازاری که همه لایه ها و رسوبات تاریخ با شلختگی در آن جمع شده اند، آنچه کمبود آن بیش ازهر چیز احساس می شود، دقیقا همان بعد دو قطبی است( نگارنده: یعنی مثلا این خوب است و این بد است، و نه این که همه چیز می تواند خوب یا بد باشد ).

   ایشان در ادمه به عنوان راه حل می فرمایند: « شاید راه خروج از این بن بست [‌ که غرب در آن گرفتار شده است ]، نیازمند جهشی به سرزمینهای دیگر هستی باشد».

   یعنی دوباره پذیرفتن این که جهان ماورائی هست، و بشر نیز بعدی فراتر از این بعد مادی دارد که باید به آن توجه کند؛ و توجه به آن فراتر از این است که معنویت در زندگی انسان یک شکل تفننی و به عنوان موضوعی در حاشیه زندگی باشد؛ و این پیشنهاد یعنی خارج شدن مسائل معنوی از حاشیه و قرار گرفتن آن در متن.