درست است که برای بعضی انسانها زندگی از همان آغاز آنچنان سخت است که تقریبا امید به بهبودی و بهروزی واهی می نماید اما قرآن و سایر کتب حکیمانه انسان را واجد قابلیتهای بی نظیری معرفی می کنند که می تواند هر غیر ممکنی را ممکن کند هر چند ممکن است فوق العاده سخت باشد اما اگر کسی دل عبور از این سختیها را داشته باشد، به یاری خدا و با صبر و کوشش و پشت کار و یافتن روش درست، توان تحقق هر نا ممکنی را طبق بیان قرآن دارد. بر همین اساس قرآن از انسان به عنوان خلیفۀ خود در زمین یاد می کند، یعنی موجودی که دستش برای هر اقدام خدای گونه ای باز است.
تائو می گوید: « اگر بدانید همه چیز در تغییر است دل به هیچ چیز نمی بندید. اگر از مرگ نهراسید چیزی نیست که نتوانید بدست آورید »(ص74)
تائو می گوید:
آموزشهای من ساده هستند، عمل کردن به آنها راحت است. با وجود زیرکیتان از آنها سر در نمی آورید و با زیرکی در انجام آنها به نتیجه نمی رسید. آموزشهای من از جهان هم قدیمی تر هستند. چگونه می توانید معنای آنها را دریابید. اگر می خواهید معنای آنها را دریابید به عمق قلبتان بنگرید(ص70).
در جای دیگر می گوید:
من تنها سه چیز آموزش می دهم:
از مطالب فوق چند نکته در تطبیق با اسلام قابل دسترسی است.
نخست، دعوت تائو به سادگی است آنها که بجای مواجه ساده و عملگرا با مفاهیم معنوی می خواهند در غموض و پیچیدگی با آنها مواجه شوند این گونه مورد خطاب قرآنند:
« ذرهم فی خوضهم یلعبون»
بگذار در تفکر کردن افراطی و زیرکانه خودشان مشغول بازی باشند.
راه مواجه با مفاهیم معنوی از منظر قرآن و تائو سادگی و عملگرایی است. چنانکه تائو در جای دیگر بیان می کنند: « تنها آنان که به مفاهیم من عمل می کنند آن را در می یابند و هر روز تشنه تر از قبل می شوند».
اما اسلام به همین مقدار بسنده نمی کند و کسب دانش و توسعه آگاهی برای زیست بهتر را واجب بیان می کند و آن را تکلیف هر مسلمان می داند بنابراین در عین سادگی خواهان توسعه آگاهی هم هست تا عمل انسان هر روز بهتر از دیروز و در سایه بصیرت و آگاهی بیشتر انجام پذیرد. دیگر این که سادگی به نوعی بیانگر تزکیه است انسانهای پاک ساده هستند و از پیچیدگی رها می باشند. نکته دیگر این که حقایق قرآن و تائو را تنها با قلوب پاک می توان دریافت
« لا یمسه الا المطهرون »
جز پاک دلان آن را لمس نمی کنند.
دوم، اشاره تائو به قدیم بودن آموزه هایش که حتی از جهان هم قدیمی تر هستند. قرآن نیز آموزههای خود را نازل از کتاب مکنون یا لوح محفوظ می داند که این کتاب یا لوح حقایق و قوانین تکوینی هستی را پیش از نزول در خود محفوظ می دارد.
سوم، تأکید بر محبت در هر دو مکتب است. هر چند بیان تائو را شاید نتوان کاملا بر بیان قرآن منطبق دانست اما هر دو مکتب بر ضرورت حرکت مبتنی بر محبت اتفاق نظر دارند. قرآن مؤمنان حقیقی را کسانی می داند که بیشترین محبت در قلبشان محبت خداست « الذین آمنوا اشد حبا لله » و تائو سالکان حقیقی را کسانی می داند که با خودشان مهربانند. این دو بیان درکلیت مشترکند؛ هر چند برای تطبیق کامل، باید به تأویل دست بزنیم که در این نوشتار در صدد آن نیستیم.
در مطلب قبل به هدایت تکوینی اشاره شد. این هدایت از سوی خداوند بر شخصیت اکتسابی انسان یا شاکله اش اعمال می شود و شخصیت اکتسابی انسان مکانت بهتری را بدست می آورد و متناسبا به دریافت بهتری از خود، خدا و هستی می رسد. این نوع هدایت به دو صورت اعمال می شود. نخسست وقتی که خداوند گِل وجود انسان را به جایگاه تعادل می رساند و در آن از روح خویش می دمد: « فإذا سویته و نفخت فیه من روحی»(ص/27) و یا در سوره شمس می فرماید: « و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها».
این آیات بیانگر این نکته هستند که نفس متعادل انسان قابلیت ویژه ای دارد که سبب همراهی روح خدا با انسان شده و نیز انسان را به زشتی و زیبایی حیاتش رهنمون می شود. این نوع هدایت هدایت تکوینی اولیه است. که انسان از برکات آن در حیات زمینی اش نیز بهره مند می شود. اصطلاحا از این ویژگی به عنوان ویژگی فطرت انسان نیز یاد شده است.
اما پس از هبوط انسان به زمین ویژگیهای فطریش دچار ناهشیاری یا ناخودآگاهی می شوند یا چنانکه قرآن فرموده توسط شخصیت اکتسابی انسان دفن می شوند. انسانهایی که خواهان بازگشت به فطرت الهی خود و دریافت روح الهی هستند باید در سایه توجه و توکل به خدا مقتضای هدایت تشریعی که هماهنگ با هدایت فطری هست را رعایت کنند، این کوشش به لطف الهی سبب رشد شخصیت اکتسابی ایشان در مسیر رسیدن به فطرتشان می شود. این رشد نیز در سایه هدایت الهی میسر می شود که به آن هدایت تکوینی پاداشی می گویند که منجر به رشد شخصیت اکتسابی انسان یا شاکله او و ارتقاء مکانت آن می شود.
شاید متعجب شده باشید از آیاتی که هدایت را مخصوص گروه خاصی از مردم می دانند مثلا آیات آغازین سوره بقره که هدایت را تنها مخصوصا متقین می داند. از سوی دیگر قرآن خودش را به عنوان وسیله هدایت همه مردم معرفی می کند« هدی للناس ». در توضیح این مطلب باید گفت دو نوع هدایت در قرآن داریم هدایت تکوینی و تشریعی. هدایت تکوینی نیز دو گونه است: هدایت تکوینی اولیه یا هدایت فطری انسان و هدایت تکوینی پاداشی. هدایت تشریعی و هدایت تکوینی اولیه شامل حال تمامی انسانها می شود، اما هدایت تکوینی پاداشی که بیشترین تأثیر را در روند تکامل و سعادت یابی انسان دارد، اغلب نصیب کسانی می شود که قدر دان آن دو هدایت باشند. بر همین اساس مثلا در آیات آغازین سوره بقره هدایت را مخصوص متقین با صفات مشخص دانسته است. در تائو نیز مشابه همین نکته را می یابیم: « برخی می گویند: آموزشهای من بی معنی است، برخی دیگر آن را رفیع ولی غیر عملی می دانند. ولی برای کسانی که درون خویش را شناخته باشند، این آموزشها پر معنی است. برای کسانی که به آن عمل می کنند همین بلندی در عمق جانشان ریشه می کند ».
در قرآن بر این نکته تأکید است که تنها اهل تزکیه که زنگارها را از جان خویش می زدایند و در حقیقت به لایه های عمیقتر جان خویش مراجعه می کنند توان ادراک مفاهیم قرآن را دارند« لایمسه الا المطهرون »( واقعه/78)
مشابهت دیگر تأکیدی است که هر دو آیین بر نقش عمل به آموزه های خود در بروز تأثیرات مطلوب در جان عاملان دارد قرآن می فرماید:
« من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة »(نحل/97)
هر کس از مرد و زن که عمل صالح انجام دهد در حالی که مؤمن است جان او را به حیات پسندیده زنده می کنیم