هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو
هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو

سرآغاز بحث هویت

دوستان و همراهان گرامی

سلام

   با امید و یاری خداوند از امروز بحث جدیدی را با موضوع هویت ایرانیان آغاز خواهیم کرد، مباحث ما در این موضوع به طور کلی شامل موارد ذیل می شود:

  • تعریف هویت
  • تاریخچه هویت ایرانیان
  • عناصر هویت ایرانیان و نسبت آنها با یکدیگر
  • چالشهای هویت ایرانیان
  • وضعیت هویت در غرب
  • هویت از منظر اسلام
   لطفا نظرات خود را در این خصوص برای ما مرقوم بفرمایید.


سر آغاز و بهترین سر آغاز نام تو

با سلام

پیشگفتار

   این وب لاگ به یاری خدا از تاریخ ۸۸/۶/۲۵ گشایش یافت. قبل از هر چیزی لازم می دانم از همه کسانی که در این مدت به این رسانه مراجعه کردند و مطلبی که انتظارش را داشتند نیافتد بسیار عذر خواهی کنم. راستش را بخواهید فکر نمی کردم قضیه این قدر جدی باشد. وقتی که دیدم فقط در مدت سه ساعت 9 نفر بازدید کننده داشته است، بد جوری نگران شدم، و دانستم که باید برای مدیریت این رسانه حتما روزانه وقت بگذارم(إن شاء الله). باید بگویم در اداره این رسانه پس از خدا دست یاری به سوی همه کسانی دراز می کنم که به نوعی در مراجعه به آن در خود احساس هم دردی و هم راهی می کنند. آن چیزی که در من انگیزه ایجاد این رسانه شخصی را ایجاد کرد حوادثی بود که در هفته های اخیر در ایران جریان داشته؛ و دل همگان را به درد آورده است. من که در این جریانها به دلیل این که اعتمادی به هیچ سو نمی توانستم بکنم بیشتر حالت یک ناظر را داشتم از انفعال خودم نسبت به آنچه که در جامعه می گذرد بسیار افسرده بودم؛ و دوست داشتم کاری بکنم. ایرانیانی که توان درک رخدادهای سه دهه اخیرایران راداشته اند، اگر قدری درایت به خرج دهند، به سادگی نمی توانند، خود را در هر جریانی غرق کنند. من که 35 سال از زندگیم می گذرد، در این ایام حوادث بسیاری را با گوشت و پوست خودم لمس کرده ام، تصمیم گرفتم پیش از هر اقدامی بدانم و بدانم و بدانم، و سپس عمل کنم. این رسانه را ایجاد کردم که شما را در دانسته هایم شریک کنم و اگر مایل باشید در دانسته های شما شریک شوم.

  

ادامه مطلب ...

مشاهدات در راهبیمایی روز قدس

  • سلام

   امروز طبق روال هر سال برای راهپیمایی روز قدس به انقلاب رفتم. نه به این خاطر که به دعوت سران اصلاح طلب پاسخ گفته باشم، و نه به این خاطر که باسیاست خارجی نظام در خصوص دفاع از مظلومان و مستضعفان دنیا کاملا موافقم، بلکه به این خاطر که معتقدم این روز فرصت مناسبی است برای کسانی نظیر من که می خواهند، با مظلومان سراسر جهان، در ایران، فلسطین یا هر کجای دیگر همدردی کنند، ولی دستشان به جایی نمی رسد. از سوی دیگر علاقمند بودم تا از نزدیک شاهد تقابل اجتماعی  در این روز باشم، چرا که راهپیمایی که توسط حکومت هر سال برنامه ریزی و اجرا می شد، امسال قرار بود، که علیه دولت مورد استفاده قرار گیرد.

   به این منظور ساعت 11 درخیابان انقلاب با جمعیت همراه شدم. جمعیت فشرده نبود، شعارهای پراکنده ای هم داده می شد، بیشترین چیزی که جلب نظر می کرد، پلاکاردها و پوسترهایی بود که دست مردم مشاهده می شد. از سوی دیگر از طرفداران موج سبز نیز اثری در بین جمعیت مشاهده نمی شد، آنها به صورت پراکنده در گوشه و کنار خیابان ایستاده یا نشسته بودند.

   در همین احوال جوانی بر خلاف نظر رهبری که : « در این روز جز شعار در خصوص فلسطین شعار دیگری داده نشود » ناگهان فریاد زد: « مرگ بر کروبی »، این فریاد او باعث شد، چند نفر دیگر  هم شعار علیه سران اصلاح طلبان را شروع کنند. این حرکت با اعتراض چند مرد میان سال که به لحاظ ظاهری فرقی با دیگر تظاهر کنندگان نداشتند، شد. اعتراض آنها سبب شد، شعار علیه اشخاص به شعار « مرگ بر منافق » تغییر کند. این تقابل نشان داد که طرفداران موج سبز در دل جمعیت پراکنده هستند، و آمده اند، که با مظلومان فلسطین هم دردی کنند.

صدا و سیما هم در اطراف با نصب سکوهایی در حال فیلم برداری از جمعیت بود، روی بعضی از سکوها هم ترتیب برنامه های شاد، خصوصا برای کودکان داده شده بود، که در این مکانها جمعیت بیشتری تجمع کرده بود.

   برخی جوانان هم در گوشه و کنار خیابان و در کنار مأموران نیروی انتظامی مشغول نوشیدن آب یا خوردن بیسکویت بودند. این وضعیت در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان گواه این بود، مأموران دستور داشتند، که حتی المقدور با مردم درگیر نشوند. در همین اثناء از یکی از مأموران نیروی انتظامی شنیدم: « اینجا خبری نیست ».از یک مرد میان سال که مشغول توزیع پوستر بین مردم بود شنیدم: « موسوی آمد، یک مشت از این دخترای اجق وجق دورش جمع شدند، بعد مأمورا ریختند زدنش کردنش توی ماشین و رفت ».

   حوالی خیابان فلسطین به دلیل مشغله تصمیم گرفتم از راهپیمایان جدا شوم، اما تعدادی سرباز وظیفه نیروی انتظامی دستهای خود را بهم داده بودند، و مانع از خروج مردم می شدند، به یکی از آنها گفتم: « کار دارم باید بروم‌ » گفت: « از جناب سروان بپرس »، به سروان گفتم او هم با اشاره به من اجازه داد از میان دست سربازان عبور کنم.

   از خیابان فلسطین به سمت بالا به راه افتادم تا به حوالی میدان ولی عصر رسیدم، اینجا وضعیت رامتفاوت دیدم. نیروهای بسیجی به همراه لباس شخصی ها که امروز تقریبا متحد الشکل شده بودند، و اغلب پیراهنهایی به رنگ آبی روشن یا خاکستری روشن به تن داشتند، در کنار برخی روحانیون جوان دایره میدان را در اختیار داشتند، و موج سبزیها در حاشیه میدان ایستاده بودند. و عصبی به نظر می رسیدند. از یکی پرسیدم: « موضوع چیست؟ » گفت: «‌ به مردم حمله کردند ». مأموران سعی می کردند مردم را از اطراف میدان متفرق کنند، اما مردم به تشرهای آنان توجه نمی کردند. یکی از لباس شخصی ها به یک دختر خانم گفت: «‌ اینجا واینستا » او در پاسخ گفت: « وایسادن من به شما ربطی ندارد ». مأمور گفت: « می خوای بیان ببرنت؟ ». دختر با جسارت گفت : « آره ». مأمور هم چیزی نگفت و رفت.

   مأموران که دیدند، مردم را نمی توانند متفرق کنند، دوباره به سمت مردم حمله کردند، و اگر کسی مقاومت می کرد، با اسپری فلفل و یا باتوم آنها مواجه می شد. در همین اثنا درگیریهایی هم بین پسران جوان و آنها پیش می آمد، که معمولا بامیانجیگری مردم، یا خود مأموران خاتمه می یافت. مأموران موفق شدند، مردم را قدری پراکنده کنند، ولی مردم این گوشه و آن گوشه مجدد تجمع کردند. حمله مجدد مأموران بر خشم مردم افزوده بود، لذا مأموران از درگیری اجتناب کردند، و کوشش می کردند، با عتاب و خطاب مردم را از محل پراکنده کنند. این موضوع به درگیریهای لفظی منجر می شد، و اغلب این قبیل درگیریها بین خانمها و مأموران رخ می داد. خانمها متأسفانه بعضا حرفایی می زدند، که به نظر نا مناسب می رسید؛ و این صحبتها مأمورانی را که کوشش می کردند، آرام باشند، به شدت خشمگین می کرد. مثلا خانمی خطاب یه مأموری که کوشش می کرد او را از محل دور کند، گفت: « ما که کاری نداریم، ما آمده ایم بگوییم چرا برادر کشی دیروز پانصد نفر را کشته اند‌ ».به نظر می رسید مأموران در برخورد با مردم آموزش دیده بودند؛ و دستور داشتند حتی المقدور از درگیری اجتناب کنند، از سوی دیگر به شکلی هر کدام برای کاری تعیین شده بودند، مثلا لباس شخصیهایی که پیراهن خاکستری داشتند، بیشتر در درگیریهای لفظی شرکت می کردند، و آنهایی که پیراهن آبی داشتند، بیشتر در درگیریهای فیزیکی. و گروه دیگری هم که جلیقه هایی با آرم بسیج به تنشان بود، بیشتر سعی می کردند، فضا را آرام کنند. جوان بسیجیی در جمع آنها بود که رفتار مناسبی داشت. مرتبا سعی می کرد، با دعوت به آرامش همکارانش از درگیری آنها با مردم جلوگیری کند.

   من در تمام این مدت آرام در گوشه ای ایستاده بودم و نظاره گر اوضاع بودم. چند بار گذری به من اخطار دادند که نایستم. ولی من توجه نکردم. بعد از مدتی همان جوان بسیجی که ذکر خیرش بود، جلو آمد وگفت: « برادر لطفا نایستید، یک عده هستند که امروز می خواهند ما و شما را مقابل هم قرار دهند». من در پاسخ گفتم: «‌ من مقابل شما نیستم، از خود شما هستم، من که کاری ندارم، نه شعار می دهم، نه اخلال می کنم، فقط ایستاده ام و نگاه می کنم». گفت: « من کاری ندارم، شما لطف کنید و اینجا نایستید » . در همین حین یکی از لباس شخصیهای پیراهن آبی به سمت من آمد و گفت : « تو نمی خوای بری » من هم گفتم: « نه » او که از پاسخ من خشمگین شده بود، به سمت من حمله کرد، که همکارانش خصوصا همان جوان بسیجی از بروز درگیری جلوگیری کردند. بعد از مدتی او که آرامتر شده بود، دوباره به طرف من آمد و بعد از یک بگو مگوی مختصر گفت: « خواهش می کنم برو، خواهش که خوبه »، من هم گفتم: « من خواهش می کنم شما بروید » این حرف من سبب عصبانیت مجدد او شد با خشم یقه کت مرا گرفت و شروع به کشیدن کرد، مردمی که اطراف ما جمع شده بودند، با فریاد از طرف مقابل کت مرا گرفتند، و مانع او شدند، همکارانش هم او را از من جدا کردند، و بردند. بلا فاصله جوان قوی هیکل لباس شخصی پیراهن خاکستریی جلو آمد و با من مشغول صحبت شد، ما آرام در حال گفتگو بودیم که متأسفانه خانمی که پشت سر من بود گفت: « آقا برو، ما جای دیگه تلاقی می کنیم»، من که از حرف این خانم ناراحت شده بودم خواستم به این خانم بگویم که: « تلافی یعنی چه، من با این برادرها مشکلی ندارم... »، که همان جوان شروع کرد سر خانم فریاد کشیدن، و به طرف آن خانم حرکت کردن، من سعی کردم او را آرام کنم، ولی فایده ای نداشت. دیگر جو بهم خورده بود، و من ایستادن را صلاح ندانستم، و محل را ترک کردم. 

    

   از یکی از فرعیها به سمت خیابان کریمخان به راه افتادم، تا به سمت متروی هفت تیر بروم و عازم منزل شوم. وقتی که به کریمخان رسیدم، با کمال تعجب دیدم که هزاران نفر از موج سبزیها در این خیابان تجمع کرده اند. این تجمع برایم باور نکردنی بود. مردم شعارهای مختلفی می دادند، و به سمت میدان هفت تیر در حرکت بودند. حضور آنها سبب شده بود که خیابان کریمخان و خیابانهای اطراف دچار ترافیک شدیدی شود. ماشینها هم با بوقهای خود با جمعیت همراهی می کردند. همه شاد بودند و لبخند می زدند. بعضی وقتها هم به صورت ریتمیک دست می زدند و شعار می دادند. در بین راه نزدیک خیابان خردمند، باران زیبایی باریدن گرفت و هوا و فضا را لطیفتر کرد. در همین حال و هوا جمعیت به نزدیک میدان هفت تیر رسید، نیروهای عادی نیروی انتظامی در ورودی میدان مستقر شده بودند، و نظاره گر جمعیت بودند، تا جمعیت چشمشان به آنها خورد شعارها تغییر کرد:  

  • نیروی انتظامی سبز تو هم قشنگه. 
  • نیروی انتظامی حمایت حمایت.  

مأموران هم اغلب عکس العملی نشان نمی دادند، بعضی هم لبخند می زدند. من که دیگر به وردی مترو رسیده بودم جمعیت را ترک کردم و رفتم. اما بعد شنیدم که پس از اتمام نماز جمعه مأموران بسیاری به محل رفته اند، و جمعیت را با خشونت پراکنده کرده اند. و تعدادی نیز بازداشت شده اند.

به هر حال این روز پر از صحنه های زشت و زیبا بود.  و چه خوب است که مردم فهیم ایران بکوشند، که تعداد لحظه های زیبا را در زندگی روزانه شان بیشتر کنند. چه خوب است که ما ایرانیان بتوانیم فارغ از هر عقیده و مسلکی به صورت مسالمت آمیز در کنار هم زندگی کنیم، و در کنار هم بکوشیم که در سایه یک عزم ملی به آبادی و آزادی کشورمان همت گماریم.   

عید فطر بر همه ایرانیان مبارک

مقدمه

هنجار هستی چیست؟


  نام این وب لاگ را « هنجار هستی » انتخاب کرده ایم و در توضیح آن نوشتیم: چیزی شبیه تائو.  تائو ت چینگ یا دائو د جینگ یک متن کهن چینی با قدمتی بیش از 2000 سال است. این اثر کوتاه اما بسیار ژرف در طول سالیان بر فرهنگ، تمدن و اندیشه چینیان و بسیاری از کشورهای مرتبط با آنها تأثیر بسیار عمیقی گذاشته است. به طوری که بسیاری آن را روح و جان چینیان نامیده اند. تائو که به معنای « راه و طریقت »‌ است، ... سرچشمه اندیشه و مکتب تائوئیسم است(برگرفته از ترجمه کتاب تائو ت چینگ ، اثر لائو تزو (مرشد پیر )، مترجم فرشید قهرمانی، تهران: نشر مثلث، چاپ هفتم 1388).

در کتاب فوق در تعریف تائو این گونه آمده است:

تائو به چاه می ماند،

می توانی از آن استفاده کنی ولی هرگز تمام نمی شود.
همانند خلأ بی پایان است: پر از امکانات بی شمار. نهان است و همیشه حاضر. نمی دانم چه کسی آن را به وجود آورده.
تائو از کسی جانبداری نمی کند: خوب و بد هر دو از آن به وجود آمده اند. فرزانه از کسی جانبداری نمی کند: او به پرهیزکاران و گناهکاران هر دو خوش آمد می گوید.
تائو به نی می ماند: خالی است ولی قابلیتهایش بی عدد اند. هر چه بیشتر آن را به کار برید بیشتر می شناسیدش و هر چه بیشتر در باره اش صحبت کنید، کمتر می شناسیدش.
تائو را مادرِ بزرگ می نامند: خالی ولی تمام نشدنی. کلماتی بی شمار از آن متولد می شود. همیشه درون شما حاضر است: هر گونه بخواهید می توانید به کارش گیرید.
تائو بی نهایت و جاوید است.
چرا بی نهایت است؟ چون هزگز به دنیا نیامده: بنابراین هرگز نمی میرد.

چرا جاوید است؟ چون آرزویی برای خود ندارد؛ بنابراین در دسترس همه موجودات است( همان منبع، صص4تا 7).

در مطالعاتی که در برخی ادیان داشته ام به فصل مشترکی در خصوص تمامی دینها و مرامهای انسانی ـ معنوی رسیده ام، و آن این است که هستی قانون دارد، و انسان به عنوان جزء مهمی از هستی باید در تطابق خود با این قانون تلاش کند. اگر از این قانون پیروی کند، قطعا به رستگاری می رسد.و اگر از آن تخلف ورزد، سزای این تخلف رادر زندگی  یا زندگی های خود خواهد دید. این قانون همان چیزی است که من از آن به عنوان هنجار هستی یاد کرده ام؛ ولی در ادیان مختلف بیانهای گوناگونی دارد. در اسلام از آن به عنوان صراط مستقیم یاد می کنند. که مسیر میانه روی و اعتدال است. امیر مؤمنان امام علی ( علیه السلام ) در توصیف صراط مستقیم می فرمایند:

 راهی است میانه که از افراط کوتاهتر و از تفریط بلند تر است.

 من به یاری خدا در حال تهیه کتابی هستم با عنوان « ضابطه مندی کمال در قرآن » در آن کتاب یک فصل را به توضیح این موضوع اختصاص داده ام که  پس از چاپ در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت. بنابراین از توضیح بیشتر در این خصوص خود داری می کنم.

 این قانون در تائوئیسم به تائو مشهور است.و درآیینهای دیگر به نامهای دیگر.

این قانون هستی که تمامی ادیان و مرامهای انسانی ـ معنوی ما رابه آن می خوانند، تنها جنبه فردی نداشته بلکه درتمامی شئون هستی جریان دارند، کشف این قانون که نسخه از آن طبق نظر تمامی ادیان و مذاهب در درون انسان و شاید کل مخلوقات به ودیعه نهاده شده است. ضامن سعادت فردی و اجتماعی است.

علت این که نام این و بلاگ را « هنجار هستی » نهاده ام، کوششی است که به یاری خدا و همراهی شما خواهیم کرد تا این هنجار را درک کنیم و دریک تلاش جمعی خواهیم کوشید تا آن را در زندگی خود به کار بندیم. امید است همواره این مقدمه را نصب العین قرار دهیم و از مسیر آن منحرف نشویم.

سلام

   مهمترین رخداد زندگی شما چه چیز می تواند باشد؟