هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو
هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو

فرزانه از خشونت بیزار است(تائو اجتماعی: قسمت سوم)

ابزار نظامی ابزار خشونت است. فرزانه از خشونت پرهیز می کند. ابزار نظامی ابزار ترس است. فرزانه هرگز آن را به کار نمی برد. مگر در زمانی که چاره دیگری نباشد. در این صورت در کمال بی میلی دست به اسلحه می برد. صلح دوستی والاترین ارزش است. اگر در آن خللی وارد شود او چگونه می تواند خشنود بماند. دشمنان او دیوها نیستند بلکه انسانهایی هستند همانند او که فرزانه در آرزوی نابودی آنها نیست.

دیکتاتوری و استبداد مخالفت با قانون هستی است(تائو اجتماعی، قسمت دوم)

فرزانه می داند هرگز نمی تواند بر همه چیز و همه کس تسلط داشته باشد پس هرگز در این خصوص کوشش بیهوده نمی کند. او همه چیز را آن طور که پیش می آید می پذیرد. او اجازه می دهد هر چیز سیر طبیعی اش را طی کند و همیشه در مرکز باقی می ماند. سعی در تسلط بر همه چیز و همه کس مخالف هنجار هستی شنا کردن است.


توضیح: اموری که پیرامون ما هستند یا برای ما قابل پیش بینی و قابل کنترل هستند و یا غیر قابل پیش بینی ولی قابل کنترل و یا غیر قابل پیش بینی و غیر قابل کنترل و یا قابل پیش بینی و غیر قابل کنترل. آنچه در جمله فوق می بینید ناظر به اموری است که غیر قابل پیش بینی و غیر قابل کنترل و یا قابل پیش بینی و غیر قابل کنترل هستند و در سایر موارد انسان حتما باید تدابیر لازم را داشته باشد. اما نکته مهمتر آگاهی درونی فرزانه نسبت به این موضوع است که انسان هرگز قادر به تسلط و کنترل همه چیز نیست. درک این نکته در صورت انجام درست وظیفه همواره آرامش بخش است و اضطرابها را از ما دور می کند و به ما اجازه می دهد در عین انجام درست وظایف با آگاهی از جایگاهمان در هستی( همیشه در مرکز ماندن) آرامش لازم برای درست زیستن را داشته باشیم. 

به علاوه این نکته درسی است به تمامی دیکتاتورهای تاریخ بشریت که کوشیده و می کوشند همه چیز را در اختیار تسلط خود قرار دهند لذا قانون جهان را زیر  پا می گذارند و آرامش را از خود و اطرافیانشان دور می کنند.

نکات فرهنگی ـ اجتماعی و سیاسی بر گرفته از کتاب حکیم تائو(قسمت اول: قدرت نرم)

هر کس در حکومت بر مردم به تائو اعتماد کند سعی در تحمیل چیزی نخواهد داشت. چنین کسی تلاش نمی کند دشمنان را با نیروی نظامی شکست دهد.

توضیح: در ادبیات سیاسی به نوعی از قدرت اشاره می شود به نام قدرت نرم. که عبارتست از جاذبه ای که در نهاد یک پدیده نهفته شده است و به کمک آن جلب و متقاعد سازی مخاطب میسر می شود. آقای لائو تسه تونگ حکیم، نگارنده کتاب تائو. منبع لایزال تائو را منشأ قدرت نرم می داند که هر کس به این منبع اعتماد کند و آن را به کار بندد به جایی می رسد که در مواجه با دیگران تنها حقیقت در اختیار خود را ابراز می کند و هرگز در صدد تحمیل آن به دیگران نیست. آن حقیقت چنان جذاب است که دیگران به آن جلب می شوند. کسی که به چنین منبعی متصل است، برای فهماندن آنچه خود می داند دست به اسلحه نمی شود. در کلام معصومین ما نیز عین همین مطلب نقل شده است:

« برای تبلیغ حکمت ما تنها آن را به درستی به مردم ارائه کنید » و دیگر هیچ.

آشنایی با نگارنده این وبلاگ

در مکانی که کار می کنم ابتکار جالبی انجام شده است که به مناسبت سالگرد تولد همکاران با ایشان مصاحبه ای ترتیب داده می شود. خردادماه امسال قرعه به نام من افتاد متن پیاده شده مصاحبه را برایتان درج می کنم.


آقای جهانبین سلام عرض شد.

 روز به خیر- خوشحالم که دعوت ما را برای مصاحبه قبول کردین. چون دوستان گفتن شما معمولاً از این جور داستانا طفره می‌رین(باخنده)

من هم سلام عرض می کنم و ممنون که تشریف آوردین.

آقای جهانبین جالبِ من شما را تو این سال ها شاید یک بار هم ندیدم و اولین مصاحبه ای هستش که تو این سال ها انجام می‌دم و مخاطبم را اولین باری هستش که می‌بینم.

چی بگم من زیاد اهل دیده شدن نیستم- ترجیح می دم یه کنج آرومی وظایفم را انجام بدم. طبیعیه خیلی از دوستان خصوصاً جدیدترها من را ندیده باشن یا کم تر دیده باشن.

برای اولین سؤال می‌خوام بپرسم چندسالتونه؟ می‌تونم حدس بزنم؟

بله، خواهش می‌کنم.

من فکر می کنم حدود 8-37 اینطورا، البته جا داره کمتر هم بکنم!

شما لطف دارین من 41 سال دارم.

پس حسابی به شما خوش گذشته، آرامش خوبی دارین که جوون‌تر نشون می‌دین.

والا- نمی دونم شاید ظاهر خیلی آرامی داشته باشم البته سعی کردم آرامش خودم را حفظ کنم. من از 18 سالگی به این طرف کوشش کردم که طغیان هایی که در درونم هست را کنترل کنم.

این طغیان‌ها و تلاطم از کجا نشاٌت می گیره؟

یه مقداری تلاطمات فلسفی و عرفانی، من همیشه تو زندگی گمشده ای داشتم، می تونم بگم هنوز هم بهش نرسیدم. این همیشه منو در تلاطم نگه داشته.

خب فرمودین 41 سال دارین، دقیق می شه چه سالی؟

16 خرداد 1353

متولد کجا هستین؟

من در کرمان متولد شدم.

تا چندسالگی کرمان بودین؟

من تا 24سالگی م را در کرمان گذروندم.

پس شما گل زندیگیتون را کرمان تشریف داشتین؟

بله ! همینطوره من از کودکی تا جوانی در کرمان بودم و خانواده هم اونجا بودن.

خانواده در کرمان به چه کاری مشغول بودن؟

پدر من آخرین سمتی که با اون بازنشسته شدند رییس ثبت شرکت های استان کرمان است. مادرم دبیر زیست شناسیِ بازنشیته آموزش و پرورش کرمان و فارغ التحصیل از دانشگاه تهران هستند. مادرم در حقیقت جزء نفرات برتر استان بودند و مدال های زیادی هم به واسطه درخشش های درسی و علمی دارند.

خانواده هنوز کرمان هستند؟

بله، پدر و مادر هر دو کرمان هستند.

حالا چرا شما تهران؟آب تهران می گن آدم را نگه میداره؟(باخنده)

بله ! سال 77 سال عجیبی و خاصی برام بود. فارغ التحصیل شدم، لیسانس از دانشگاه باهنر کرمان گرفتم تو رشته زراعت و اصلاح نباتات. همین سال تصمیم گرفتم برای فوق لیسانس رشته علوم انسانی بخونم و چون گرایش مذهبی و عرفانی داشتم، رشته ی عرفان اسلامی امتحان دادم. داستان داره! هم لیسانس گرفتم- هم فوق لیسانس گرفتم- هم رفتم سربازی- هم ازدواج کردم. اولین سفر عمره را هم در همین سال مشرف شدم.

خوب یکی یکی برامون بگین لطفاً؟

این رشته رو فقط دانشگاه آزاد تهران واحد علوم تحقیقات داشت و من م اصلاً فکر نمی‌کردم قبول شم. جالب این که من نفر اول کنکور شدم!

با چه معدلی فارغ التحصیل شدی؟

19 و خورده ای.

من تمام دوران تحصیلم در این رشته را با عشق درس خوندم.

هنر زندگی کردن را شما در چی می بینین؟

من حدیثی از حضرت رسول(ص) نقل کنم، حدیث عجیبی هستش.

کل میسّر لما خلق له.( - هر چیزی برای اون چیزی که خلق شده آسون شده. همه ی ما ها برای یه چیزی خلق شدیم تک تک مون روی یه حسابی و برای یک هدفی دلیلی. هنر ما این هستش که خودمون و اون مسیری رو که براش خلق شدیم رو کشف کنیم و بعد سعی کنیم در اون مسیر زندگی کنیم. این هنر و رسالت ما در این دنیاست. هر کس به این نقطه نرسه هرگز طعم خوشبختی را نه در این دنیا و نه در آن دنیا نخواهد چشید.

خوب این مسیر رو ما کلاً باید خودمون پیدا کنیم یا آدم های دیگر هم نقش دارن تو پیدا کردنش؟

پدر و مادر ها نقش اساسی و کلیدی دارن تو این قضیه و باید با حساب و کتاب و برنامه ریزی فرزندانشان را تربیت کنند برای این کشف.

زمینه های فکری شما چه چیزایی هستش؟

من رو قرآن مطالعه دارم. بیشتر من مباحث تربیتی قرآن را دنبال می کنم نه بواسطه ی صرفاً علاقه‌مندی، خوب اون یه قسمتشه، بیشتر به واسطه این که رسیدم به این قضیه که باید روی این موضوع کار کنم. هدف قرآن و همه مرامهای حکیمانه تاریخ اینه که ما تربیت الهی بشیم.

حتی من اگه شغلم عوض شه و کار دیگه ای انجام بدم قدمی کنار نمی‌کشم از مطالعه در این زمینه و تلاش برای رسیدن.

شما تو صحبت هاتون گفتین برای رسیدن به آرامش درونی تلاش می کنین.

طبق آموزه های دین اسلام برخلاف آموزه های عرفانی رسیدن در کار نیست، تقرب مطرحه. ما می گیم دو رکت نماز صبح می خونم قربت اله ا... ، هیچ وقت نمی گیم وصل الی ا... . پس تو آموزه های دینی بحث، بحث تقربه و اگر هم انسان به جایی می رسه به اون گوهر الهی وجود خودش می رسه و نسبتا آرام میشه. به خدا هیچ وقت نمی رسه. این نزدیکی انسان به خدا جایگاه های انسانی رو مشخص می کنه! اگه وصلی هست وصل به الهی انسانه که خدا در نهاد انسان قرار داده.


از اول سال 77 که سال عجیب زندگی شماست یکی ش ازدواج بود. یه کم برامون از اون بگین لطفاً؟

من کلاً آدم عاشق پیشه ای هستم ولی ازدواجم با عشق نبوده. کاملاً از سر فکر بوده. من کاملاً از سر دیانت ازدواج کردم، جوانی و دانشگاه و محیط اجتماعی بالاخره ما را بر این فکر وا‌داشت که زودتر ازدواج کنیم. چون من خیلی آدم مقیدی بودم. به محض این که درسم تموم شد یکی از خانم های فامیل که فکر می کردم پیشنهاد ازدواج منو رد نخواهدکرد کاندید کردم. خود هم تنها رفتم خواستگاری خانواده هم با من نیومدن.

چرا خانواده شما را همراهی نکردن؟!

چون پدر و مادر وضعیت من و دیدن که تازه یه لیسانس گرفتم، سربازی نرفته بودم، شغلی و درآمد چندانی نداشتم برای همین این کار من را عاقلانه نمی دونستن و مخالفت می کردن. خلاصه من رفتم و در آخر خانواده را راضی کردم که اونا هم همراه شدن با من. یادمه وقتی رفتم خواستگاری گل نخریدم یه تابلو از یکی از دوستای هنرمندم آقای علی رشیدی خریدم که نوشته بود روش ((غرض آن است که در کیش تو قربان گردیم))  با اون تابلو بهشون فهموندم با کی طرف هستین (با خنده).

خانم تون تحصیل کرده هستن؟

بله ایشون همون موقع لیسانس عکاسی داشتن از دانشگاه هنر تهران و فوق لیسانسشون هم پژوهش هنر هست از دانشگاه الزهرا.

کلاً تو زندگی به نظرت چه چیزی باعث ایجاد تعامل می شه؟

امروزه و شاید در تمام تاریخ بشر دو عامل تعیین کننده بوده است، اقتصاد و قدرت شخصیت. البته عوامل مهم دیگه ای هم هست.

از علاقه مندی هاتون برای ما لطفاً بگین؟

من به موسیقی سنتی علاقه دارم، به صدای شهرام ناظری علاقه خاصی دارم، صدای بدی هم ندارم، من خانواده پدرم صداهای خوبی داشتن.

از نگاه کردن به خط های زیبا لذت می برم. کلاً هر انسان سالمی از هنر لذت می بره. یکی دیگه از علاقه مندی های من تماشای فیلم های خوب هست.

اهل ورزشم طبع شعر مختصری هم دارم.

اگر قرار باشه یک زمینه هنری رو دنبال کنی کدوم رو انتخاب می‌کنین؟

اول سینما بعداً آواز

از سینماگران ایرانی به چه کسایی علاقه دارین؟

حاتمی کیا و داریوش مهرجویی

از سینماگران خارجی چه طور؟

کوبریک، جیم جارموش، گادفری رجیو، دیوید فینچر.

قطعاً اهل مطالعه هستین؟

من خیلی با تاٌمل مطالعه می‌کنم. کتابی که انتخاب می کنم و شروع می کنم به مطالعه کردن این طور نیست که بخوام فقط تمومش کنم خیلی با تاٌمل می‌خونم و ممکنه خیلی طول بکشه که اون کتاب را تمام کنم. خیلی هدفدار مطالعه می‌کنم. 

چه کتاب های رو دنبال می‌کنین؟

معمولاٌ دغدغه های شخصی ام رو دنبال می‌کنم که غالباٌ در زمینه های تربیتی هستش. من در تکاپو هستم خودم رو درست کنم- هدفم کلاً از مطالعاتم اینه و فکر می‌کنم همه ی ادیان و پیامبران برای این اومدن که ما آدم بشیم. منم کوششم اینه که آدم بشم. هم دغدغه اصلی زندگیم و هم مطالعاتیم اینه.

چقدر صدای شما شبیه آقای رضاکیانیان بازیگر سینماست؟(باخنده)

جدی! چی بگم نمی دنستم(باخنده) شاید الآن که فکر می کنم ایشون تو حرف زدن رو یه کلماتی استرس های خاصی داره منم رو بعضی از کلمات همین طور هستم.

معمولاً از کجا کتاب می خری؟

من اغلب کتاب هام رو از شهر کتاب می خرم به خاطر گستردگی مطالب و اون دکوراسیون زیبایی که داره. یه جوری من نذر فرهنگی دارم پا مو بذارم کتاب فروشی با کتاب بیرون می‌آم.

سالگرد ازدواج و تولد می گیرین در سال؟

بله همیشه تو این 17 سال اصلاً فراموش نشده. لااقل از طرف من فراموش نشده(باخنده)  

کادو چی گرفتی امسال؟

دو تا از دوستان بسیار عزیزم بهم هدیه دادن. خانم هم برام هدیه خرید، گل گرفت، کیک گرفت، ما رو خوشحال کرد. امسال موقع تولدم پدر و مادر هم تهران بودن که حسابی خجالتم دادن دست همه درد نکنه.

برای حرف آخر؟

من ازتون می خوام تشکر کنم از شما که مصاحبه ها رو انجام می‌دین و از تیم اینترانت که همچین ایده ی خوبی را پروروندن از مدیریت مجموعه و از باقی همکاران شما.

بعضی اوقات همه چیز پول و مالی نیست، اهمیت دادن و مورد توجه قرار دادن افراد باعث می‌شه اون شخص خوشحال بشه. شما با این کار باعث خوشحالی و اهمیت دادن به اشخاص می‌شین حتی باعث شادی بقیه کسایی که مصاحبه ها رو می‌خونن. من خودم دیدم تا یک هفته ی بعدش دیدگاه ها رو می خونن میان از هم تشکر می‌کنن بابت تبریکات، تو راه پله ها تو راهروها تو اتاق ها. بسیار کار زیبا و پسندیده ای انجام می‌دید. کلاً یه مدت اونایی که باهاشون مصاحبه می‌شه شارژن. من می‌بینم در چهره ها و رفتارشون، حتی شده ما رو دعوت کردن به اتاق خودشون مصاحبه ها رو خوندیم و دیدگاه های همکاران رو دیدیم.

انشاءا... گستره بیشتری پیدا کنه و طوری بشه هر ماه با چند نفر از دوستان مصاحبه کنین تا حس تعامل و همدلی رو بیشتر بشه. پیشنهاد می‌کنم مدیران مجموعه شرایطی رو از نظر نیروی انسانی و مزایا فراهم کنن که تعداد این مصاحبه ها بیشتر بشه در زمینه های مختلف به بهانه های مختلف.  این کار اگر به لحاظ کمی  و کیفی رشد نکنه به نتیجه نمی رسه به لحاظ کمی که گفتم به لحاظ کیفی هم باید این کار تبدیل بشه به یک تریبون آزاد که هر کس حرف حسابی داره بیاد بزنه.