هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو
هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو

ضابطه مندی کمال انسان در قرآن قسمت آخر

   طبق روایات اسلامی انگیزش تقوا به سه شکل در جان مؤمن ظهور می یابد.

1.      ترس از عذاب الهی( عبادت بردگان ).

2.       امید به دریافت نعمات و عنایات الهی( عبادت تاجران ).

3.       عشق و محبت نسبت به ذات الهی از آن جهت که تنها او شایستة عبودیت است( عبادت آزادگان )[1].

   این سه عامل عزم و ارادة انسان را برای تقرب به خدا جزم می کنند و انسان هجرت از خویشتن به سوی خدا را شروع می کند. این هجرت تا آنجا ادامه دارد که انسان به رؤیت ملکوت آسمانها و زمین می رسد و ایمانش تبدیل به ایقان می شود[2]. از این پس بجای نور بصیرت ایمان آفتاب رهگشای ایقان چراغ راه می شود و دیدار آیات حق، هر روز بیشتر از دیروز حاصل می شود تا آنجا که دیدار بزرگترین آیات الهی میسّر می شود[3]و موقن از نزدیکترین راه ممکن با ذات الهی در ارتباط قرار می گیرد. در قرآن مرتبه ای بالاتر از این برای کمال به نظر نرسید.



[1] . ترکیبی از این موارد هم قابل بروز و ظهور است و عالی ترین شکل بروز و ظهور انگیزش تقوا مورد سوم است.

[2] . و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الأرض و لیکون من الموقنین(انعام/75)

[3] . « لقد رأی من آیات ربه الکبری »(نجم/18)

ضابطه مندی کمال انسان در قرآن قسمت هفتم « ایمان و تقوا »

از منظر قرآن ایمان و تقوا ملازم یکدیگرند و متقین همان مؤمنانند. به عبارتی تقوا یکی از اوصاف مخصوص بخش معینی از مؤمنان نیست بلکه صفتی است که پس از ایمان در تمام مراحل حضور دارد و رابطه آنها یک رابطه استلزامی است که هرگاه ایمان باشد تقوا نیز به دنبال آن می آید. این استلزام را می توان از آیه «اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»[1] استنتاج نمود. این آیه در حقیقت در صدد بیان این مطلب است که تقوا پیشه نبودن، نشانه مؤمن نبودن است.

از سویی قرآن تقوا را امری فطری بیان می کند: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»[2] به بیان دیگر، از منظر قرآن انسان ذاتا متقی است اما این گرایش با خلق زمینی انسان و نیز با شاکله های نامتناسبی که فراهم می کند، نهفته یا ناخودآگاه می شود. چیزی که سبب خود آگاهی مجدد فطرت و متناسبا بیداری مجدد الهام فجور و تقوا در جان انسان می شود ایمان است. بنابراین شرط استقرار و غلبه گرایش های فطری در جان انسان تبدیل آن به حالت خود آگاه به واسطه ایمان است. به این ترتیب تعریف ایمان را می توان خود آگاهی یا بصیرت نسبت به فطرت و گرایشهای آن دانست.

هنگامی که به واسطه ایمان تقوای فطری انسان خود آگاه شود، آگاهی و اشتیاق لازم برای صیر به سوی عالی ترین هدف هستی در نهاد انسان بیدار می شود و فرد متقی می کوشد حیات خود را با چنین اقتضایی هماهنگ کند. بنابراین تقوا انگیزش الهی انسان است که او را به سوی مقصد و مقصود حقیقی حیاتش جلب می کند و انسان را با اقتضائات مسیر هماهنگ می کند و او را از راه‌های انحرافی پرهیز می‌دهد. به عبارت دیگر تقوا جوشش الهی در قلب انسان است[3] که مبتنی بر بصیرت ایمان، به او امکان می دهد تا از میان تمام جوانبی که گزینش آنها برایش میسّر است، جانب خدا را نگهدارد و هماهنگ با هنجار هستی بدان سوی رود. این تعریف از تقوا، از آن جهت که شریعت قرآن هماهنگ با صیر صعودی انسان منطبق با هنجار هستی است، در رعایت شریعت عینیت می یابد.

غالب خیرات و برکات از نظر قرآن به واسطه ایمان و تقوا برای انسان حاصل می شوند. کارکرد اصلی و عام ایمان و تقوا در زندگی انسان فراهم آوردن امکان جلب رحمت و مغفرت پروردگار به صورتهای گوناگون است[4] و مهمترین نقش رحمت خدا در زندگی انسان فراهم آوردن امکان ترقی و تعالی حیات معنوی است. در بیان قرآن ایمان و تقوا در چهار سطح این فرآیند را برای انسان میسر می کنند: تأمین توشه معنوی انسان، نقش آنها در پذیرفته شدن اعمال، نقش آنها در صعود به سوی خدا و نقش آنها در رساندن انسان به خدا.[5]

در ارتباط با آیه بیست و هفتم سوره مائده «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» نکته قابل ذکری وجود دارد و آن این است که قرآن پذیرش اعمال را نصیب متقین می داند و نه عمل متقیانه؛ و این گواه آن است که باید تقوا در جان انسان نهادینه و تبدیل به صفت پایداری شده باشد تا اعمال ناشی از چنین گرایشی به درگاه خدا مقبول افتد.

قرآن برای ظهور نور ایمان و شکوفایی تقوا در جان انسان چهار روش را همزمان در پیش گرفته است: نخست آن که وعده فرموده تمامی نیازهای انسان، از نیاز قوه شهوت، میل به خوراک ها، پوشاک ها و سایر لذتها گرفته، تا میل به دیدار پروردگار و زیستن در جوار رحمت و رضایت او را در ازای ایمان، تقوا و عمل صالح برآورده می کند.[6] دوم بوسیله ترس از عذاب، با تحریک قوه غضب، سعی دارد انسان را از نافرمانی خدا باز دارد. تمام آیاتی که انسان را از عذاب خدا در دنیا و آخرت می ترسانند بر این موضوع دلالت می کنند.[7] سوم با دعوت انسان به تعقل و تفکر عقل نظری انسان را نیز بر می افروزد، تا چراغ راه شود.[8] روش چهارم به تعبیر علامه طباطبائی از ویژگی های دین اسلام است، و در هیچ یک از کتب آسمانی و تعلیمات انبیا که به دست ما رسیده است وجود ندارد و در هیچ یک از آثار فکری حکمای الهی نیز دیده نمی شود و آن عبارتست از ایجاد معرفت نسبت به خدا و اسماء و صفات او در روح و جان انسان به نحوی که این معرفت روح و جان انسان را از هر زشتی و پلیدی و تعلق غیر الهی جدا کرده و او را سراسر از انگیزه و انگیزش الهی پر می نماید و به سوی خدا جلب و جذب می کند؛ بدین صورت که به انسان می آموزد هر آنچه انسان به آن نیازمند است، به تمامی نزد خداست و کس دیگری نسبت به آن احاطه یا تسلطی ندارد.[9]

با استناد به آیه: «وَ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ»[10] می توان گفت تقوا به سه شکل در جان انسان امکان بروز می یابد. در حقیقت، انسان متقی حسب شاکله وجودیش به یکی از این انواع و یا با ترکیبی از آنها خدا را عبادت می کند: با به شکل ترس از عذاب خدا (اشاره به عَذابٌ شَدِیدٌ) یا به شکل امید به دریافت لطف و نعمات الهی (اشاره به مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ) و یا به شکل رضایت و محبت دو سویه (اشاره به رِضْوانٌ).[11]

تقوا و مؤانست با سایر امور پاک، جان انسان مؤمن را تبدیل به کلمه پاک[12] می کنند، و کلمه پاک به سوی خدا صاعد است. این صعود مرحله به مرحله انسان را به خدا نزدیک می کند و رمز عبور از این مراحل عمل صالح است. در هر مرحله شاکله انسان مصداق روشنتری از کلمه پاک می شود و اصطلاحا تزکیه می شود و اوج می گیرد و بر وجود و مکانتش افزوده می شود.

 

 



[1]. مائده 57 و 112 : «اگر مؤمن هستید تقوا پیشه کنید.»

[2]. شمس 7 و 8 : «و قسم به جان آدمى و آن کس که آن را (آفریده و) منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است.»

[3]. آیه 32 سوره حج : «مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ - هر کس شعائر خدا را گرامی بدارد، پس به درستی این نشانه تقوای قلبهاست.» این مطلب را نشان می دهد که تقوا  امری است مربوط به قلب یا نفس انسان.

[4]. به عنوان مثال می توان به آیه 155 سوره انعام اشاره نمود: « وَ هَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ -  این کتابی است که آن را با برکت نازل کردیم، پس از آن تبعیت کنید و تقوای الهی پیشه کنید باشد که مورد رحمت قرار گیرید.»

[5]. این چهار سطح مورد اشاره را می توان به ترتیب از آیه 197 سوره بقره : «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى - توشه برگیرید پس مسلما بهترین توشه تقواست.‏»، آیه 27 سوره مائده : «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ - خدا تنها عمل متقین را مى‏پذیرد»، آیه 10 سوره فاطر : «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ - به سمت خدا تنها کلمه پاک صعود می کند.» و آیه 37 سوره حج : «وَ لَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ - آنچه به او می رسد تقوای شماست.» استنتاج نمود.

[6]. از این جمله آیات می توان به آیات 2 و 3 سوره طلاق اشاره نمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ - هر کس تقوای الهی پیشه کند خدا راه خروج از تنگناهای زندگی را برایش قرار می دهد، و او را از آنجا که گمان نمی برد روزی می دهد.»

[7]. به عنوان مثال می توان به آیه 22 سوره حج اشاره نمود: «کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ - هر گاه بخواهند از غم و اندوه‏هاى دوزخ خارج شوند، آنها را به آن بازمى‏گردانند و (به آنان گفته مى‏شود:) بچشید عذاب سوزان را.»

[8]. به عنوان مثال می توان به آیه 32 سوره انعام اشاره نمود: «وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ حیات دنیا جز بازی و سرگرمی نیست؛ و زندگی بازپسین برای آنان که تقوا پیشه کنند بهتر است. آیا نمی اندیشید.»

[9]. از آیات متعددی که این روش را دنبال می کنند می توان به آیه 8 سوره طه : «اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى خداست که معبودی جز او نیست و همه اسماء نیکو از آن اوست.» و آیه 42 سوره نجم : «وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى بدرستی که انتهای همه چیز به سوی پروردگار توست.» اشاره نمود.

[10]. حدید 20 : «و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضاى الهى؛ و زندگى دنیا جز  کالای فریبنده نیست.»

[11]. در کلام امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه، از عبادت گروه اول به عبادت بردگان، گروه دوم به عبادت سوداگران و گروه سوم به عبادت آزادگان تعبیر شده است.

[12]. اشاره به آیه 10 سوره فاطر : «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ - به سمت خدا تنها کلمه پاک صعود می کند، و عمل صالح آن را ترفیع می دهد.» با در نظر گرفتن این مطلب که تعابیری که در قرآن برای تقوا بیان شده است در وصف سایر مصادیق « کلمه پاک» وجود ندارد.

ضابطه مندی کمال انسان در قرآن قسمت ششم « هدایت »

دو گونه هدایت وجود دارد: هدایت تکوینی و هدایت تشریعی که هدایت تکوینی خود بر دو گونه است: اولیه و پاداشی. هدایت تکوینی اولیه امری است که از جانب خدا در نهاد همه مخلوقات گذارده شده است. این نوع هدایت درباره انسان عبارتست از گرایش هایی که در فطرتش نهاده شده است.[1] این هدایت به وسیله هدایت تشریعی ـ که راهنمایی عام و هدایت علمی و ارائه طریق است ـ از طریق ابلاغ دین، ارسال رسل و انزال کتب و سایر اقسام این هدایت، برای همگان یادآوری و تکمیل می شود. در حقیقت، هدایت تشریعی مبتنی بر هدایت تکوینی اولیه و تابع آن است. از جمله آیاتی که به هدایت تشریعی و ویژگی همگانی بودن آن اشاره دارند می توان آیه «الرکِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»[2] را ذکر کرد. در این آیه و آیات مشابه، اشاره به هدایت مردم است و شخص یا گروه خاصی مد نظر آیات  نیست.

پیروی از هدایت تکوینی اولیه و هدایت تشریعی، به خواست خدا سبب نزول برکات تکوینی می شود؛ یعنی در این مسیر، تکوین هستی از تشریع تبعیت می کند. به این پدیده هدایت تکوینی پاداشی می گویند که بر خلاف انواع دیگر هدایت خاص است. به بیان دیگر، کسانی که با انتخاب درست خویش و با تلاش و کوشش بر مقتضای هدایت، سپاسگزار هدایت های تکوینی ابتدایی و تشریعی باشند، مشمول هدایت سومی می شوند که هدایت تکوینی پاداشی است.

در توضیح بیشتر هدایت تکوینی پاداشی می توان گفت تشریع هستی از تکوین ناشی شده و تابع آن است، اما در سیر تکاملی انسان این تبعیت معکوس می شود یعنی رعایت قوانین تشریعی مبتنی بر هدایت تکوینی اولیه منجر به نزول برکات تکوینی متناسب با آنها می شود که هدایت تکوینی پاداشی مهمترین این برکات است. برخورداری از این هدایت نشانه صحت تبعیت انسان از هدایت تشریعی و اقتضائات فطرت یا هدایت تکوینی اولیه است. فصل مشترک اغلب آیاتی که به این نوع هدایت اشاره دارند این است که افزایش هدایت در ازای امری نظیر ایمان یا پیروی از هدایت بیان شده است.[3] قرآن در آیات 15 و 16 سوره مائده هدایت تشریعی و تکوینی پاداشی را در کنار هم نهاده و به تبیین رابطه آنها با یکدیگر پرداخته است:

« قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ»

«از سوی خدا برای شما نور و کتاب روشنگر آمد؛ خدا به وسیله آن هر کس را که رضایت او را خواهان باشد به راه های سلامت هدایت می کند.»

بخش اول بیانگر نزول هدایت تشریعی است؛ اما هدایت در بخش دوم تنها شایسته کسانی بیان شده است که رضایت الهی را خواهان باشند و آن را بر رضایت خویش ترجیح دهند. این اشخاص ویژه با بهره گیری از هدایت تکوینی پاداشی به راه های سلامت راه می یابند.

آیاتی از قرآن فیض هدایت تکوینی از سوی خدا نسبت به بندگان را در چارچوب ضوابط دانسته و مواردی از قبیل: تبعیت از رضوان الهی، جهاد در راه خدا، ایمان، هدایت پذیری، انابه، بخشش، تقوا و تصدیق نیکی ها را در نزول این فیض مؤثر می دانند. با این حال، گروه دیگری از آیات هستند که به هدایت تکوینی پاداشی اشاره دارند ولی آن را منحصر در خواست خدا می دانند. از جمله این آیات می توان به آیه 56 سوره قصص اشاره نمود:

« إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ»

«مسلما تو هر کس را که بخواهی هدایت نتوانی کرد بلکه خدا هر که را بخواهد هدایت می کند.»

از آنجا که هدایت رسول خدا هدایت تشریعی است، این آیه امتیاز هدایت تکوینی از تشریعی را به خوبی نشان می دهد. به علاوه، بیان می کند هدایت واقعی وقتی محقق می شود که هدایت تشریعی منجر به هدایت تکوینی پاداشی شود زیرا تلاش رسول خدا برای هدایت مخاطبانش با هدایت تشریعی را به تنهایی سودمند در هدایت ایشان ندانسته و خواست خویش را لازمه هدایت بیان می کند. این بیان گواه است که هدایت تشریعی چنانچه با هدایت تکوینی پاداشی همراه نشود منجر به هدایت راستین نمی شود به علاوه هدایت تکوینی پاداشی را در انحصار خواست و اراده خدا می داند. به این ترتیب می توان گفت هدایت تکوینی پاداشی تنها بدست خداوند است که به هر کس بخواهد عنایت می کند. هم چنین در این باره می توان به آیه 178 سوره اعراف اشاره نمود:

«مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»

«هر کس را خدا هدایت کند، پس او هدایت یافته و هر کس را خدا گمراه کرد، پس ایشان از خسارت یافتگان هستند.»

علامه طباطبایی در بخشی از تفسیر این آیه می فرماید: «صرف اتصال انسان به اسباب سعادت از قبیل ایمان، تقوی و ... موجب نجات نبوده و صرف اتصال به اسباب ضلالت باعث هلاک نمی شود. مگر آنکه خدا بخواهد که آنکس را که درصدد بدست آوردن هدایت است، هدایت نموده و آن را که در طریق ضلالت است اضلال نماید.»

آیات قرآن وجود نوعی آمادگی قلبی را لازمه هدایت تکوینی پاداشی می‌دانند. به عنوان مثال در آیه 125 سوره انعام آمده است:

« فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ»

آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‏اش را براى (پذیرش) اسلام، گشاده مى سازد؛ و هر کس را بخواهد گمراه کند سینه اش را تنگ و سخت می نماید گویی که می خواهد به آسمان برود. این گونه خداوند پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی آورند قرار می دهد.

به این ترتیب می توان گفت هدایت تکوینی پاداشی عبارت از آمادگی قلب برای پذیرش کلام حق یا سطح بالاتری از ذکر خدا و تبعات آن، یعنی عمل بر مقتضای حق و ذکر است و به بیان انفسی عبارتست از توجه شاکله به سطح بالاتری از اسماء الهی برای توجه به سوی خدا.

 



[1]. شمس 7 و 8 : «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا - و قسم به جان آدمى و آن کس که آن را (آفریده و) منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است

[2]. ابراهیم 1 : «الر کتابی است که آن را بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکی به سوی نور هدایت کنی.»

[3]. به عنوان مثال می توان به آیه 11 سوره تغابن : «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ - و هر کس به خدا ایمان آورد، خداوند قلبش را هدایت مى‏کند؛ و خدا به هر چیز داناست.» و آیه 9 سوره یونس : «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ - کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ایمانشان هدایت مى‏کند.» اشاره کرد. هم چنین آیاتی همچون آیه 76 سوره مریم : « وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى - کسانى که در راه هدایت گام نهادند، خداوند بر هدایتشان مى‏افزاید.» و آیه 17 سوره محمد «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ و کسانی که هدایت یافته‏اند خداوند بر هدایتشان می‏افزاید، و روح تقوی به آنها می‏بخشد.» افزایش هدایت را نتیجه پیروی از هدایت پیشین می دانند.

ضابطه مندی کمال انسان در قرآن قسمت پنجم« ذکر »

با توجه به آیه «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[1] که به توضیح آن در جلسات گذشته پرداخته شد، می توان دریافت که حفظ هویت انسانی و تداوم حیات متألهانه او مستلزم توجه به خدا است. این توجه خودِ پنداری انسان را بر خود واقعیش منطبق می کند بنابراین حقیقت ذکر انطباق خود پنداری آدمی بر خود حقیقیش است و هر چیزی که چنین ظرفیتی داشته باشد ذکر محسوب می شود به همین دلیل قرآن خودش را به عنوان ذکر معرفی می کند. بر این اساس  می توان در تعریف ذکر گفت: « ذکر عامل یافتن هویت الهی انسان است ». به تعریف دیگر، ذکر عبارتست از توجه به مبدأ، هدف، مقصد و مقصود حقیقی حیات انسانی. از آنجا که مسیر حرکت انسان به سوی هدف همان نفس اوست فراموشی ذکر یعنی فراموشی هدف صیر و این مساوی با گم کردن خویش یا گم کردن راه است. این مطلب را می توان از آیه «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»[2]  استنباط نمود.

در ارتباط با رابطه تزکیه و ذکر می توان گفت شرط اول برای حضور بیشتر ذکر در زندگی کاهش تعلق به دنیا از طریق ایجاد استعداد تزکیه و پالایش قلب است که منجر به پدیده مبارکی به نام «شرح صدر» یا دلپذیر شدن ذکر است. با استناد به آیه «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لأقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا»[3] می توان ذکر را وسیله هدایت دانست. هم چنین با توجه به آیاتی دیگر می توان دریافت که ذکر عامل توبه و بازگشت به سوی خدا است.[4] به علاوه، قرآن عوارضی مانند حضور شیطان در زندگی انسان و نیز تنگی معیشت را بر عدم ذکر خدا مترتّب می داند.[5]



[1]. انفال 24 : «بدانید بین انسان و قلبش خدا فاصله می شود.»

[2]. حشر 19 : «مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا هم ایشان را از یاد خودشان برد

[3]. کهف 24 : «چون پروردگارت را فراموشی کردی او را به یاد آر و بگو امید است که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر باشد به سوی خودش هدایت کند.»

[4]. از این جمله آیات می توان به آیات 143 و 144 سوره صافات : «لَوْ لا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ - پس اگر از تسبیح کنندگان نبود در شکم ماهی تا روز قیامت باقی بود.» و نیز آیه 37 سوره بقره : «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ - سپس آدم کلماتی از پروردگارش دریافت نمود و به این وسیله به پیشگاهش توبه نمود به درستی که خدا توبه پذیر مهربان است.» اشاره نمود.

[5]. از جمله آیاتی که حضور شیطان در زندگی انسان را مترتب بر عدم ذکر خدا می داند، می توان به آیه 36 سوره زخرف : «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ - هر کس از یاد خدای رحمان دل بگرداند، برای او شیطانی می گماریم که همراه و دمسازش باشد.» اشاره نمود. هم چنین تنگی معیشت به عنوان یکی از نتایج عدم ذکر را می توان از آیه 124 سوره طه : «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى - و هرکس از یاد من روی برگرداند روزیش تنگ می شود و ما او را در قیامت کور محشر می کنیم.» استنباط نمود.