هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو
هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو

روانشناسی کمال یا روانشناسی رشد

   این نوشتار از این جهت تقدیم می شود که شما مخاطبان عزیز این سایت را با این مقوله شگفت انگیز و نسبتا جدید روانشناسی رشد یا کمال آشنا کند. سر آغاز این شاخه از دانش روانشناسی توسط گروهی از روانشناسان آغاز شد  که نظرگاه فروید به عنوان شاخص ترین روانشناس دوران خویش را به انسان درست ندانسته و کوشیده اند با نگاهی دیگر انسان را مورد مطالعه قرار دهند. نظرگاه فروید غالبا معطوف به کاستیهای وجود و شخصیت انسان و ریشه های آن و روشهایی برای رفع این کاستیها بوده است که غالبا ریشه در نا بسامانیهای دوران کودکی دارند. فروید معتقد است نا بسامانیهایی که به هر دلیل در دوران کودکی شکل می گیرند و به صورت ناخودآگاه یا خودآگاه در تمام طول حیات انسان با اوست و شخصیت و رفتارهای او را شکل می دهند و بخش مهمی از کوشش انسان در تمامی زندگی بر این نقطه معطوف است که خود را از شر این گره ها رها کند و روانش را به آرامش برساند. 

  دیدگاه فروید و روش او ( روانکاوی ) تا مدتها سایه سنگینی بر عالم روانشناسی انداخته بود تا این که در همان زمان حیاتش روانشناسانی نظیر یونگ و آلپرت پیدا شدند که بر عکس فروید که نظرگاه خود را مبتنی بر مطالعاتش روی روانژندی و انسانهای روانژند یا روانپریش بنا کرده بود، ایشان و دنبال کنندگان آنها مطالعات خود را بر روی جنبه های مثبت شخصیت انسان و انسانهای سالم بنا کردند. ایشان بر این باورند که انسان بیش از آنکه خود تصور می کند شایستگی دارد و لایق خوشبختیِ زندگی است فقط باید به خود و تواناییهای خود  بیشترتوجه کند و بکوشد تا آنها را بشناسد. مزلو بر این باور است که اگر انسان آگاهانه خود را در مسیری قرار دهد که به آنچه شایسته او است نرسد، هرگز احساس خوشبختی نخواهد کرد.  

   این روانشناسان با روشهای گوناگون کوشش می کنند که انسان را با قابلیتهای نهفته خود آشنا کنند تا به این وسیله امکان زیست بهتری برایش فراهم شود.   

   هر چند بین آنچه آنها در صدد یافتن در درون انسان هستند و آنچه روش دینی در جستجوی آن است دقیقا همپوشانی نیست، اما در کلیات، روشی که این روانشناسان دنبال می کند دقیقا با روش تکامل دینی همپوشانی دارد. آموزه های دینی تماما می کوشند که انسان را متوجه حقیقتی در درونش کنند، که خداوند در او به ودیعه نهاده است، همان فطرت توحیدی انسان، که هماهنگ با هنجار هستی رو به سوی خدا دارد.       

   قضیه از این قرار است: خداوند در نهاد انسان ودایعی گذارده است که در آیه هشتم سوره شمس به آن این گونه اشاره می کند: « فالهمها فجورها و تقویها » (خوبی و بدی حیات او را الهامش کرد ). اما انسان به واسطه زندگی زمینی این ویژگی درونیش را فراموش می کند و قرآن به او تذکر می دهد که راه رستگاری تو پاکداشت این ویژگی خدا داد است: « قد افلح من زکیها » (شمس/9).  

    خداوند فرستادگان و نسیمهای رحمت خویش را به سوی انسان می فرستد و او را به عقل مجهز نموده تا بیاموزد و متذکر شود و سعادت خود را از طریق استعدادهای نهفته در فطرتش بازیابد و به جوار قرب و لطف الهی بار یابد.  

فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها  

رویت را استوار به جانب دینی کن که با خلقت الهی از عدم هماهنگ است و مردم را نیز بر همین اساس آفریدیم.  

 

  

انتخابات سالم ریاست جمهوری

در خبرها شنیدیم که طرحی از سوی مجلس در حال پیگیری است که طی آن قرار است برگزاری انتخابات آتی ریاست جمهوری از عهده وزارت کشور خارج و به کارگروهی متشکل از چند نهاد حکومتی سپرده شود. این طرح با مخالفت شدید دولت مواجه شده است.  

   این خبر این پرسش را به ذهن متبادر می کند که چرا باید چنین طرحی از سوی مجلس کلید بخورد تا علاوه بر دامن زدن به جو متشنج بین قوای سه گانه این احتمال را در اذهان ملت ایجاد کند که نظام اعتمادی به برگزاری یک انتخابات سالم از سوی دولت ندارد و بیم آن دارد که دولت به نفع کاندید خاصی جریان انتخابات را منحرف کند. این پرسش در حالی ایجاد می شود که بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 مسئله اصلی کشور تقلب در انتخابات بود و این شبه هنوز در اذهان جامعه بطور کامل رفع نشده است.

ترمیم دوپارگی فرهنگی ـ اجتماعی ایران

در جامعه امروز به شدت نیازمند وجود فضای آزاد گفتمانی در حوزه های علمی (حوزه و دانشگاه) هستیم. باید به اندیشمندانی که ایده های نو دارند این امکان داده شود که در کمال امنیت و آرامش در محیط دانشگاه و حوزه بتوانند نظرات خود را مطرح کنند و افراد موافق و مخالف نیز بتوانند آزادانه در فضای علمی این مباحث را دنبال کنند، تا در یک فرایند علمی نظر درست تر امکان ظهور و بروز بیابد و آنگاه در عرصه های گوناگون به اجرا در آید. تا پیش از طی این فرایند باید ضمن حفظ وضع موجود از کارهای تبلیغاتی و ژورنالیستی نسبت به نظری خاص اجتناب شود تا فضای جامعه دستخوش تلاطم نگردد و دعواهای طلبگی به عرصه اجتماعی و سیاسی کشیده نشود این حداقل رخدادی است که برای مدیرت عقلانی فرهنگ، به نظر می رسد خصوصا فرهنگ دینی .

   اما برای مدیریت فرهنگی کشور با رویکرد به جنگ نرم نخستین چیزی که باید پذیرفته شود این است که « فرهنگ و سبک زندگی مدرن بخش برگشت ناپذیر قسمت مهمی از جامعه (از نظر کمی و کیفی) شده است». در حقیقت ورود فرهنگ مدرن به ساختار اجتماعی ما، جامعه را به دو پاره اصلی تقسیم کرده است. بر این مبنا نیازمند دو شیوه متفاوت مدیریتی در ساحت فرهنگی ـ اجتماعی خصوصا فرهنگ دینی هستیم.

1.      اعمال مدیریت نسبت به بخشی از جامعه که بیشتر متأثر از فرهنگ سنتی( فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ) است.

2.      اعمال مدیریت نسبت به بخشی از جامعه که بیشتر متأثر از ساختار جدید فرهنگی جامعه( فرهنگ مدرن ) است.

این تفاوت به لحاظ روشی است و الا در هر دو بخش نقطه مورد تمرکز باید تأکید بر عقلانیت و توسعه معرفت باشد زیرا جامعه ما غالبا متأثر از جنبه های عاطفی و احساسی است و اغلب مصرف کننده تولیدات و محتواهای فرهنگی است که توسط نخبگان داخلی یا خارجی تهیه می شود و کمتر در مورد آنچه مصرف می کند و یا به کار می برد می اندیشد. این ویژگی عاطفی ایرانیان در جای خود مطلوب و پسندیده است، اما چنانچه جایگزین عقلانیت شود و یا از پشتوانه مناسب معرفتی و عقلانی بهره مند نباشد، از کارآمدی لازم برخوردار نبوده و در بسیاری موارد مخرب است.

   در خصوص مدیریت فرهنگی بخش اول ( بخش متأثر از فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ) بحمد الله با توجه به سابقه تاریخی و انقلابی نهادهای سنتیِ فرهنگی در جامعه این بخش پشتوانه بسیار خوب و مناسبی دارد؛ نهادهایی نظیر: مساجد، تکایا، حسینه ها، بقاع متبرکه امامان و امامزاده ها، حوزه های علمیه، مراجع و روحانیون، هیئات مذهبی و در سالهای پس از انقلاب سازمانهای فرهنگی نوبنیاد نظیر سازمان تبلیغات اسلامی، کانون ها و انجمن های اسلامی، مراکز خیریه و صندوق های قرض الحسنه، نهادهایی نظیر: سپاه پاسداران، بسیج، بنیادهای مرتبط با رخداد دفاع مقدس و... .

   اما این به معنای رها کردن این بخش نیست بلکه این نهادها نیازمند آسیب شناسی جدی و اصلاحات متناسب با خود و شرایط کنونی هستند تا بتوانند با تجدید ساختار خود ضمن حفظ موقعیت خود، از ریزشهایی که شاهد آن بودیم جلوگیری کنند و رویشهای جدیدی نیز فراهم آورند. برای رسیدن به این جایگاه ضمن قدرشناسی از زحماتی که در طول دوران پس از انقلاب کشیده شده، و ثمرات خوبی به همراه داشته است، اما به این مقدار نباید بسنده کرد و این مسیر باید در یک فرایند دقیق علمی تداوم یابد تا با تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف، ضمن توسعه فکری و ابزاری این نهادها این بخشها را برای مواجه مطلوب با وضعیت امروز آماده کرد.

   اما نقطه ضعف بزرگ فرهنگی ـ اجتماعی ما و نقطه تقابل اصلی در آنچه به عنوان جنگ نرم می شناسیم، پاره دوم جامعه است. این بخش که مرتبا بر ضخامتش افزوده می شود به طور معنی داری از نهادهای سنتی فاصله دارد و در نتیجه برای یافتن سرپناه فرهنگی و اجتماعی غالبا در فکر تغییر شرایط بوده و یا روی به سوی غرب دارد.

   طبق بررسیهای به عمل آمده این بخش به لحاظ هویتی تعلق قابل ملاحظه ای به باورهای اصیل دینی و معنویت دارد. اما از نظر رفتارهای دینی، خصوصا از جنبه های اجتماعی دین فاصله معنی داری با شریعت دارد. در عوض بیشتر پذیرای سبک زندگی غربی است و سبب بروز مناقشه اجتماعی در جامعه ما شده است.

   برای رفع این مناقشات باید این پاره مهم از جامعه به طور واقعی و فارغ از رویکردهای کاربردی و ابزاری که متأسفانه در این سالها شاهد آن بوده ایم ـ نظیر استفاده از این بخش به هنگام انتخابات ـ در نظام سیاسی و اجتماعی ما پذیرفته شوند. این پذیرش صادقانه مستلزم این است که به آنها اجازه داده شود در عرصه اجتماع فعالیتهای سازنده، مسالمت آمیز و اندیشمندانه خود را داشته باشند و نهادهای اجتماعی خاص خود را تأسیس کنند. خصوصا باید به جریان آزاد فکر و اندیشه در بین این گروه در محیطهای علمی و دانشگاهی میدان داد.

   از سوی دیگر نهادهای سنتی نیز باید در یک گفتمان سالم درون نهادی و برون نهادی ضمن رفع آسیبها و افزایش قوتها، محتواها و تولیدات جدید و متناسب با گفتمان و زندگی امروز تولید کنند و با ابزار مناسب این محتوا و تولیدات را به میدان آورند و در یک بستر نرم و آرام با نهادهای بخش دیگر جامعه ارتباط برقرار کنند و به ترمیم این دوپارگی بزرگ اجتماعی بپردازند و از این طریق ضمن توسعه فرهنگ دینی با ایجاد وفاق اجتماعی جامعه ای آرام فراهم آورند که در بستر آن بتوان به سمت رشد و توسعه مادی، معنوی و فکری حرکت کرد و شاهد ایرانی مقتدر، سرافراز، توانمند در عرصه جهانی باشیم إن شاء الله. 

   در این بین نقش حکومت و نهادهای دولتی صرفا سیاستگذاری، نظارت، حمایت، اعمال فرآیندهای تشویقی و رفع اختلافات و اغتشاشات احتمالی بدون جانبداری است.

با توجه به آنچه بیان شد راهبردهای ذیل قابل ارائه است:

1.      ایجاد این باور کلان نسبت به این واقعیت که جامعه ما از دو بخش اصلی بیشتر متمایل به فرهنگ سنتی و بیشتر متمایل به فرهنگ مدرن تشکیل شده است. که هر بخش نیازمند راهبردها و راهکارهای متفاوت و هم سو هستند.

2.      ایجاد زمینه های پذیرش اجتماعی نسبت به هریک از گرایشات عمده فرهنگی در جامعه ایران و نداشتن نگاه ابزاری به هریک از آنها

3.      ضرورت تقویت عقلانیت در جامعه و ایجاد تعادل بین رفتارهای عقلانی و عاطفی در جامعه.

4.      آسیب شناسی نهادهای متولی فرهنگ سنتی جامعه و تجدید بنای این نهادها مبتنی بر واقعیت های زندگی امروز و ایجاد آمادگی در آنها برای برقراری ارتباط درست با سایر گرایشها در جامعه(جدال احسن).

5.      فراهم آوردن امکان فعالیتهای سازنده، مسالمت آمیز و اندیشمندانه بخش دوم جامعه به صورت نهادی یا غیر نهادی و فراهم آوردن امکان جریان آزاد فکر و اندیشه در بین این دو گروه، خصوصا در محیطهای علمی و دانشگاهی.

6.      اعمال سیاستگذاری، نظارت، حمایت، اعمال فرآیندهای تشویقی و رفع اختلافات و اغتشاشات احتمالی بدون جانبداری از سوی دستگاه های دولتی.

7.      ایجاد فضای آزاد بحث و گفتگو و نقد، خصوصا در حوزه اندیشه خصوصا اندیشه دینی و فرهنگی با حضور صاحبنظران این حوزه ها در مراکز علمی.