یکی از دوستان اهل نظر تعریف می کرد که روزی با فرزندش که پسر نوجوان پانزده ساله ایست از میدان فردوسی تهران رد می شده که ناگهان چشم این نوجوان به مجسمه فردوسی می افتد، و سؤال می کند:
ـ بابا این مجسمه کیه؟
+ مجسمه فردوسی است.
ـ با فردوسی پور چه نسبتی داره؟
+ (خنده پدر) هیچ نسبتی نداره.
با این پاسخ پسر دیگر کنجکاوی در خصوص شناخت صاحب مجسمه نمی کند و موضوع کاملا برایش غیر جذاب می شود.
این دوست عزیزادامه داد، در جلسه ای آقای فردوسی پور را دیدم و به او گفتم من ابتذال فرهنگی را با تمام وجود لمس کردم، فردوسی پور پرسید: چطور؟ داستان را برایش تعریف کردم. فردوسی پور که جوان زیرکی است، به فکر فرو رفت ولی برای این که کم نیاورد گفت: « حالا دیگه من شدم نماد ابتذال فرهنگی ؟».
خواننده محترم ملاحظه می فرمایید کار ما به جایی رسیده است که باید فردوسی را از روی عادل فردوسی پور بشناسیم. البته اینجانب احترام فوق العاده ای برای این مجری جسور و هوشمند و پاک پر بیننده ترین برنامه تاریخ صدا و سیمای کشور قائلم و از صمیم قلب برایش آرزوی موفقیت دارم.
سلام استاد گرامی
تقریبا هر روز وبلاگ ارزشمند شما رو میبینم و مطالبش میخونم.
چند وقت که دیر به دیر مطلب می نویسید...همیشه منتظر مطلبهای جدیدتون هستم...
ارادتمند شما نسیم
ممنون نسیم خانم شاید تو تنها کسی باشی که به این وبلاگ مفهوم رسانه می دهی. اگه تو نباشی این وبلاگ دیگه رسانه نیست. از حضور گرم، صمیمانه و همیشگیت ممنون. من هم باید سعی کنم زودتر بروز بشم. ببخش.
آخ که چه خوب گفتی.