هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو
هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو

هویت بخش هشتم ( هویت در غرب )

ـ وضعیت هویت در غرب با رهیافت به دیدگاه داریوش شایگان

   دگر گونیهای بزرگی که در آغاز قرن بیستم در حیطه دانش رخداد، به خصوص نظریه های نسبیت و مکانیک کوانتوم، در اذهان انسان خانه تکانی کرد. و مفاهیم ثنویت گرایی علم کلاسیک( درست یا غلط ) را واژگون کرد. نقادی کمر شکن عقل مدرن، عقل را نیز به طور قطعی منکوب کرد، و از میراث آن به جز صورتهای فسیلی و ابزاری شده چیزی به جا نماند. اما برای جانشینی آن هیچ تمهیدی اندیشیده نشد. لذا تمام عقاید و فرهنگها به دلیل آن که معیاری برای تعیین خوب یا بد بودنشان نبود ناگهان در عرصه حاضر شدند و با ارزشی مساوی در جستجوی مشروعیت تاریخی خود بر آمدند.

شایگان می نویسد:

 بدین ترتیب اصول و ضوابط تعبیر و قرائت معکوس شد، و هنجار ها و قواعد رفتار کاملا تغییر یافت. خرد کلاسیک و حاکم در مواجهه با این کثرت بی سابقه در تاریخ بشریت از عمل عاجز ماند. هویت ها به هم بر خوردند و یکدیگر را نفی کردند، و با ضرباهنگ تند تبادل ها در هم می آمیختند. انسان متعدد ومتکثر شد؛ هم شمن بود، هم لیبرال، هم تکنو کرات و هم جادوگر، هم یوگی و هم کمیسر. در چنین جوششی توانایی ذهن بشر در ترکیب و بینش هماهنگ او از چیزها به چه سرنوشتی دچار شد؟ تصورات بشر از تلون واقعیت آن چنان گونه گون بود و به حیطه هایی آن چنان مختلف تعلق داشت، که او را دچار سرگشتگی کرد، دیگر نمی دانست به کدام حقیقت تکیه کند. در برابر کثرت مهار نا پذیر ذرات پراکنده وجود ما و تنوع شیوه های انکشاف جهان قرار داشت. همه فضاهای نا متجانس هستی ما طالب حق بیان بودند. و می خواستند که بینش آنها به جهان مورد توجه قرار گیرد، و در نظم و نسق قوه های شناخت جایی برای آنها در نظر گرفته شود. خلاصه همه آنها می خواستند که انسان به ندای بی وقفه شان پاسخ گوید.

هویتهای کهن بیدار گشته اند اما چارچوبی وجود ندارد که آنها را در خود جای دهد. آنها به گوشه و کنار پراکنده می شوند و بازار مکاره عظیمی به پا می کنند که در آن همه چیز در حد طرح باقی می ماند. فرهنگها در هم تداخل می یابند اما نادرند آنهایی که سره را از ناسره تشخیص دهند. این اغتشاش بعضی را بر آن داشته تا از جنگ تمدنها سخن گویند، در چنین آشفته بازاری همه چیز را باید از نو ساخت. نبود ابزار شناخت در این میان، و فقدان معیار تعبیر و تأویل امور از همه آزار دهنده تر است.

   در چنین شرایطی دیگر هویت نمی تواند مثل سابق یک مفهوم با عناصر مشخص، ثابت و یک دست باشد. بلکه به تعبیر آقای شایگان هویت امروزه یک هویت چهل تکه است، که هیچ عنصر ثابتی ندارد. و ایشان علت بحران هویت بشر امروز را این ویژگی می دانند. ایشان می افزایند:« هویت همگون و یک دست مثلا هویتی که منشاء آن یک ملت یا دین انحصار طلب است صرفا از طریق نفی دیگران به اثبات خویش می رسد. هویت امروز به یمن گفتمان پست مدرن ترکیب پیچیده ای از آگاهیهای گوناگون است، که به ما یک هویت مرکب می بخشد».

   دکتر شایگان این وضعیت هویتی را وضعیت ریزوم وار می خواند که بر خلاف هویت قدیم که ریشه ای عمیق در باورها و سنتها داشت، عناصر هویت ساز خود را در سطحی گسترده پیدا می کند، و چندان هم در آنها عمیق نمی شود. بنابراین بیان می کند: « در چنین احوالی آنچه مهم است مطلق و مستقل بودن یک ریشه نیست، بلکه نزدیک شدن آن به دیگر ریشه ها یعنی ارتباط است. ...لازمه این ارتباط توان پذیرفتن دیگری و ارزش نهادن متقابل بر عناصر غیر متجانس است ».

   آقای شایگان بر این نظر است که این نوع هویت چهل تکه ویژگی نوع بشری است، اما در گذشته به دلیل محدودیتهای ابزاری و یا سیاسی این امکان از انسان گرفته می شد که هویت چهل تکه داشته باشد، اما به یمن مدرنیته و فضای باز سیاسی و ابزاری ناشی از آن این امکان به بشر داده شده است.

   البته ایشان منکر وجود یک بعد هویتی خاص در انسان نیست، که از فرهنگی معین ریشه می گیرد. در این خصوص می گوید: «البته هر انسانی به دلیل تکیه اش بر فرهنگی معین به هر حال جایی در وجود خود شجره ای پنهان دارد، که همان عمق او را بنیاد می نهد، هویتی، که هم از حافظه جمعی خود تغذیه می کند، و هم از شیره کهن که به قول ریکله شاعر آلمانی از دم پر کرامت فرشتگان می تراود».

   آقای شایگان در پایان در صدد راه حل برای انسانی که به یک فرهنگ خاص تعلق دارد بر می آید:

در حیطه فرهنگی، ما ناگزیر هستیم دو گونه عملیات متقارن انجام دهیم: نخست فرهنگ خاص و متمایزی را که از آن خود ماست بشناسیم، و آنگاه به هر طریق که می توانیم این فرهنگ را در قلمرویی بیکران جای دهیم، قلمرویی که در آن همه فرهنگها در هم می آمیزند تا حافظه ای جمعی بیافرینند که از آن کل بشریت است.

   آقای شایگان به یکی از اصلی ترین نقاط ضعف این وضعیت جدید در بیان خود اشاره کردند، و آن این که در جعبه پاندورا گشوده شده، و همه شیاطین از جعبه خارج شده اند. و در فضای تخیل و تفکر انسان معاصر در حال سهم خواهی هستند. این اتفاق در حالی افتاده که بشر امروز دیگر هیچ ملاکی برای تشخیص سره از ناسره ندارد؛ اطلس فرهنگها در مقابل اوست و او متعلق به هیچ فرهنگی نیست، و در عین حال به همه تعلق دارد. در چنین وضعیتی روشن است که هر فرهنگی که بتواند خود را بهتر و پاسخگو تر به نیازهای بشر امروز معرفی کند، آن فرهنگ بر دیگر فرهنگها غلبه می یابد، و مبنای هویتی انسان معاصر قرار می گیرد. از سوی دیگر باتوجه به حضور قوی رسانه و پدیده هایی مثل مد، تبلیغات در جهان معاصر امکان  نیاز سازی برای جامعه از سوی اصحاب قدرت و ثروت وجود دارد. لذا همان گونه که سابقا توضیح دادیم هنوز هم اقتصاد و وضعیت اقتصادی مهمترین عنصر هویت ساز است.

   در کنار پدیده اقتصاد در دنیایی که ملاکی برای درستی از نادرستی وجود ندارد، لذت بردن از اکنون  زندگی آن هم در اولیه ترین شکلش حضوری جدی و مؤثر پیدا می کند، لذا مواردی مثل سکس و سایر تفریحات که نقد و آنی هستند، موضوعیت تامی در زندگی پیدا می کنند. این همان چیزی است که دکتر نصر از آن به عنوان کشف تن و لذتهایش نام می برند. از سوی دیگر در چنین نگرشی گذشته و آینده فاقد ارزش می شود، موضوع مهم لذت بردن از اکنون است. اما غرب پس از سالها زیستن در چنین فضایی، پوچی زندگیش را فرا گرفته و خلأ معنویت را به خوبی درک کرده، و این یک واقعیت عینی در جوامع غرب است. هر چند که این موضوع در زندگی انسان غربی هنوز در حاشیه قرار دارد، و هنوز مسائل اقتصادی و بهره مندی از مواهب نقد و آنی زندگی در متن است. اما بسیاری مواقع همانطور که می دانیم حاشیه بر متن غلبه می یابد. اما معنویت نمی تواند در خلأ شکل بگیرد؛ و نیازمند سمت و سویی مشخص است. غربیان سخت در تلاشند تا جهت گیری درستی به معنویت خواهی جدیدشان بدهند. این فرصت مغتنمی است، برای صاحبان یک جهان بینی منسجم و قوی نظیر اسلام خصوصا از نوع عرفانیش، که با ارائه درست اندیشه های خود، با جهان غرب ارتباط برقرار نمایند. جا دارد بار دیگر جمله آقای شایگان را تکرار کنیم:

غرب مذبوحانه می کوشد تکیه گاه و بنایی فلسفی بیابد تا بتواند به دو نیاز مبرم و عاجل انسان امروز پاسخ گوید: بینشی منسجم از واقعیت جهان و راهی برای رستگاری، یا به بیان بهتر دری برای خروج از این وضعیت که علی رغم انسجام ظاهریش پوچ است. مکتب بودایی بی چون و چرا پاسخ گوی این دو نیاز اساسی است.

   مطالبی که در این قسمت ارائه شد، هر چند که قدری طولانی گشت، اما دانستن این وضعیت برای تصمیم گیری در اکنون و نیز شناخت وضعیت آینده جامعه ایران ضروری است. با توجه به آنچه که بیان شد باز می گردیم به مطلب اصلی و کوشش خواهیم کرد، تا راه حلی برای وضعیت کنونی فرهنگی و هویتی ایرانیان بیابیم. إن شاء الله.

نظرات 2 + ارسال نظر
حسن فقیه سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 20:36 http://adabiatnews.blogsky.com/

وبلاگ خوبی داری به ما هم سر بزن البته تازه شروع کردم

سلام حسن آقا
از این که به ما سر زدی و از مطالب خوشت آمده بسیار خوشحالم امیدوارم بتوانیم تبادل خوب باهم داشته باشیم و از آگاهیهای شما بهره مند شویم، برایت آرزوی موفقیت می کنم.
نستوه.

نسیم شنبه 1 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 13:02

درک این مطلب برام خیلی لذت بخش بود...چون قبلا،شما لطف داشتین ودر جواب سوالم برام توضیح دادین....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد