هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو
هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو

هویت بخش هفتم ( اندیشه و معنویت در غرب جدید )

باسمه تعالی

 

نظام اندیشه و معنویت خواهی در غرب جدید

 

   با توجه به اینکه بحث ما غالبا یک بحث فرهنگی است، و از سوی دیگر جوامع جهانی خواسته یا ناخواسته مصرف کننده برساخته های غربی هستند، و این مصرف گرایی تنها منحصر به کالا و خدمات نیست، بلکه امروزه فرهنگ غربی و نشانه های آن نیز در جوامع دیگر آگاهانه یا ناخودآگاه مصرف می شود، لازم است در ادامه شناخت بهتری از وضعیت اندیشه و معنویت خواهی بدست آوریم.

     شکسته شدن اساس متافیزیک در غرب که هایدگر آن را اعلام کرد، سبب شد جهان غرب در رویکرد جدیدش به جهان و فرهنگها و اندیشه های آن که اصطلاحا پست مدرنیسم خوانده می شود، در بعد تئوریک ملاک و معیار خاصی قائل نشود، و به تمامی اندیشه ها و فرهنگها این فرصت را بدهد که خود را به جهان عرضه کنند، تا هر یک به اندازه ارتباطی که با بشر امروز برقرار می کنند، و به اندازه ای که می توانند پاسخ گوی نیازهای او باشند، در جوامع فراگیر و جای گیر شوند. در این نظام تئوریک دیگر هیچ بالا و پایینی بین فرهنگها و عقیده های مختلف وجود ندارد، و همه فرهنگها و دستاوردهای آنها مثل یک اطلس پیش چشم بشر گشوده شده است، و باز به لحاظ تئوریک به بشر این فرصت داده شده، که از این میان دست به اتنخاب بزند. البته روشن است که این پدیده بیشتر در مقام سخن بیان می شود، و این وضعیت جدید همان گونه که در بخش قبل بیان شد، به یمن تسلط اصحاب قدرت بر رسانه بدون جهت دهی اصحاب قدرت نیست. اما به هر حال نمی توان منکر شد که در پایان این مردم هستند که انتخاب می کنند. و در این معرکه جهان بینیی موفق است که بتواند به نیازهای مردم پاسخ بهتری ارائه کند.

   قضیه از این قرار است، که غرب با افسون زدایی از پدیده هایی مثل معنویت، خدا، حتی علم، به نوعی انسان را خلع سلاح و تنها کرد.انسانی که تا پیش از این بسیاری از آلام خود را به وسیله توسل به معنویت و خدا و مواردی از این قبیل بر طرف می کرد، ناگهان با کوهی از دردهای درونی آنهم در فضای خشن و بی رحم مدرن تنها شد. به قول جناب شایگان از افسون زدایی هم افسون زدایی کرد، و دوباره افسون زده شد.  

   اما افسون زدگی جدید غرب همان شکل سنتی نبود هر چند که از آنهم جدا نبود. بشر غربی آزاد و رها در مقابل طیف گسترده ای از فرهنگها و محصولات آنها قرار گرفت، و به قول جناب شایگان: «این فرصت رایافت تا در آن واحد شاهد دو حد نهایی زمان باشد، و پدیده های عصر نوسنگی را با پدیده های عصر اطلاعات در کنار هم نهد». اما بشر امروز در این هیاهوی فرهنگها دیگر سنگ محک خود را از دست داده بود، و بدون قطب نما در دریای مواج فرهنگها گرفتار شده بود.

   به اعتقاد واتیمو: « بحران مدرنیته نظریه هایی را که گمان می کردند، دین را از میان برده اند بی اعتبار کرده است. اعتقاد محکم مدرنیته یعنی حقیقت انحصاری علوم تجربی و ایمان به تکامل تاریخی و پیشرفت بی پایان بشر، پیشرفتی که تصور می شد سر انجام او را از قیود مذهبی رها خواهد کرد، خود توسط بینش جدید از جهان منسوخ شده بود».

   دکتر نصر می گوید:

   یکی از ویژگیهای نظر گیر زندگی جدید، جستجوی مشتاقانه به دنبال معناست. همانا از دست رفتن معنای زندگی برای بسیاری، آنها را به بیراهه طلب لذتهای آنی جسمانی از طریق روابط جنسی یااستفاده از موادمخدر و یا گاهی خشونت و جنایت کشانده، یا آنها را به جستجوی فلسفه ها و فرهنگها و حتی ادیان جدید واداشته است. این پدیده جستجو برای بازیافت معنای زندگی هم جنبه مثبت داشته و هم جنبه منفی. جنبه مثبت این پدیده همان است که از این رهگذر بسیاری از جوانان هوشمند و حساس درغرب برای نخستین بار به پیام معنوی فرهنگها و ادیان دیگر توجه یافته اند، و احترامی که ایشان برای عوالم معنوی دیگر قائلند به مراتب بیشتر از احترامی است که استعمارگران انگلیسی و فرانسوی قرن سیزدهم/نوزدهم، برای جهان اسلام یا سایر فرهنگهای آسیایی و آفریقایی و آمریکایی قائل بودند.

   دکتر نصر جنبه منفی این رویکرد را توجه جوانان به ادیان جدید می دانند، ادیانی که به اعتقاد ایشان تعابیر روانشناختی همان تعالیم سنتی است. یا به تعبیر دیگر بخش عرفانی و معنوی تعالیم سنتی، فارغ از بخشهای روبنایی است، که مثلا در اسلام به شکل علم فقه جلوه می کند. دکتر نصر معتقد است این بخشها توسط افراد هوشمند و بعضا شیادی فراهم آمده که می خواسته اند جوانان را به طرف خود جلب کنند. این ادیان جدید معمولا دینهای سنتی را که به صورت یک ترکیب به بشر عرضه شده اند، از جنبه های اجتماعی و فقهی خالی کرده و یک بخش خاص آن را ارائه می کنند، که معمولا در مقابل جریانهای اجتماعی و پیرامونی خود منفعلند. لذا مقاومت خاصی در برابر دنیای متجدد و سردمداران آن نمی کنند؛ بلکه به صورتهای مختلف مکمل این نیروها هستند.

   دکتر شایگان نیز علاوه بر تأکید بر جنبه های مثبت این پدیده در خصوص جنبه منفی آن معتقد است:

معنویت نیز مثل هر شناخت دیگری نمی تواند، در خلأ، یعنی بدون داشتن جهت و هدف معینی که پیوند بین اجزاء و عناصر آن را نظم دهد، به حیات خود ادامه دهد. در این آشفته بازاری که همه لایه ها و رسوبات تاریخ با شلختگی در آن جمع شده اند، آنچه کمبود آن بیش ازهر چیز احساس می شود، دقیقا همان بعد دو قطبی است( نگارنده: یعنی مثلا این خوب است و این بد است، و نه این که همه چیز می تواند خوب یا بد باشد ).

   ایشان در ادمه به عنوان راه حل می فرمایند: « شاید راه خروج از این بن بست [‌ که غرب در آن گرفتار شده است ]، نیازمند جهشی به سرزمینهای دیگر هستی باشد».

   یعنی دوباره پذیرفتن این که جهان ماورائی هست، و بشر نیز بعدی فراتر از این بعد مادی دارد که باید به آن توجه کند؛ و توجه به آن فراتر از این است که معنویت در زندگی انسان یک شکل تفننی و به عنوان موضوعی در حاشیه زندگی باشد؛ و این پیشنهاد یعنی خارج شدن مسائل معنوی از حاشیه و قرار گرفتن آن در متن.                                                                                                             

  

نظرات 1 + ارسال نظر
نسیم شنبه 1 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 12:37

فوق العاده بود...خصوصا نتیجه وراهبرد معرفی شده از سوی جناب شایگان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد