هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو
هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو

ایران بین دو انقلاب قسمت چهل و چهارم(نخست وزیری قوام)

    در رقابت برای تعیین نخست وزیر در نهایت گروه عدالت توانست با حمایت آمریکا برای سهیلی رأی اعتماد گرفت. اما این اکثریت در ظرف 5 ماه از بین رفت. سهیلی می کوشید منافع گروه های مختلف را تأمین کند. اما در جلب طرفدارانش نا موفق بود و در برقراری نظم توفیقی نداشت مضافا این که نتوانست نظر دول متفق را به نحوه مدیریتش جلب کند لذا ناگزیر استعفا نمود.

   قوام که حاضر بود تمامی خواسته های دول متفق را برآورده کند مناسبترین گزینه بود. لذا به عنوان نخست وزیر انتخاب شد. او سرسخت ترین مخالف شاه بود به روشهای مختلف قدرت او را خصوصا در ارتش محدود کرد. به علاوه امور مالی کشور را به دکتر میلسپوی آمریکایی سپرد و رابطه بین نمایندگان مجلس با شاه را تنها از مسیر خودش تعیین کرد. درگیری بین شاه و قوام به خیابانها کشید. بی طرفی ارتش در این منازعه سبب شد نیروهای متفقین وارد کارزار شوند. متفقین که مایل نبودند این مناقشه ادامه پیدا کنند ناگزیر بین شاه و قوام، جانب شاه را گرفتند. 

      

ایران بین دو انقلاب قسمت چهل سوم(ساختار مجلس سیزدهم در زمان محمدرضا شاه)

     در طول دوره مجلس سیزدهم اعضای آن نیز با خروج از زیر سلطه رضا شاه توانستند سمت و سوهای مورد نظر خود را باز یابند و به چهار فراکسیون عمده تقسیم شدند. فراکسیون اتحاد ملی عناصری از اشراف را نمایندگی می کرد که اعضای آن اغلب نمایندگان بخشهای مرکزی ایران بودند. آنها خواستار سازش با شاه بودند و از انگلیس و شوروی وحشت داشتند و خواستار پیوستن به نیروی تازه متولد شده جهانی یعنی آمریکا بودند. رهبر این گروه مرتضی قلی خان بیات سهام السلطان نمایده اراک بود عضو مهم دیگر این گروه حسن اسفندیاری یا محتشم السلطنه رئیس مجلس سیزدهم بود. سید احمد بهبهانی پسر آیت الله بهبهانی سخن گوی این فراکسیون بود. فراکسیون میهن از زمین داران و تجار مناطق جنوبی و جنوب غربی ایران بود. هاشم ملک مدنی سخن گوی اصلی گروه بود که از ملاکین ملایر بود. آنها هوادار انگلستان بودند. مهدی نمازی نمایده شیراز تاجر ثروتمندی بود که مهمترین وارد کننده کالای انگلیسی بود. دکتر هادی طاهری دیگر عضو این گروه نماینده یزد بود که خود و خانواده اش در تجارتهای گوناگون از جمله ابریشم، نخ ریسی، پوست و خشکبار اشتغال داشتند و خویشاوندان گوناگون او از جمله صاحب منصبان در استان یزد بودند. هدف این گروه به قدرت رساندن سیدضیاء طباطبایی انگلوفیل مشهور به عنوان نخست وزیر بود. فراکسیون آذربایجان را اشراف قاجار تشکیل می دادند. ایشان در مقابل دربار و نفوذ انگلستان از روسیه تا آن زمان که خواهان انقلاب اجتماعی در ایران نباشد حمایت می کردند. رهبری این گروه با محمد ولی فرمانفرما برادر شاهزاده فیروز بود. امیر نصرت اسکندری نواده فتحعلی شاه و بزرگترین ملاک آذربایجان عضو دیگر این گروه بود. این گروه خواهان قدرت یافتن قوام السلطنه به عنوان نخست وزیر بودند.

    فراکسیون عدالت نماینده نسل قدیم روشنفکران بود که اعضای آن را کارمندان عالی رتبه و تکنوکراتها و... تشکیل می داندند. اینها می خواستند ارتش را تحت نظارت غیر نظامیان در آورند و امیدوار بودند که ایران را در مقابل روس و انگلیس تحت حمایت آمریکا قرار دهند. سخنگوی آنها علی دشتی بود. نامزد آنها برای نخست وزیری سهیلی بود. 

ایران بین دو انقلاب قسمت چهل و دوم(احیای ارتش توسط محمدرضا شاه)

 او در حالی به سلطنت رسید که انتخابات مجلس سیزدهم به پایان رسیده بود و مجلس فعلی علاوه بر اتفاق بر موضوع حفظ سلطنت بر این باور بود که شاه در مسائل سیاسی حاکم مطلق نباشد، اما کنترل ارتش را باید در اختیار شاه باشد در نتیجه فرماندهی ارتش دست نخورده ماند و فرمانها در ارتش مستقیما از دفتر دربار صادر می شد. وزارت جنگ نیز از سلطنت طلبها انباشته شد و وزارت جنگ صرفا نقش تدارکاتچی ارتش را بر عهده داشت. شاه مجدانه در صدد جلب وفاداری ارتش بر آمد و شخصا به امورات آن رسیدگی می کرد و مانورهای متعدد برگزار می کرد، در مراسم رسمی نظیر فارغ التحصیلی و اعطای نشانهای بالاتر از سرگردی شخصا حضور می یافت. شاه مزایای بسیاری نصیب افسران کرد و موافقت نامه ای با آمریکا برای تجدید قوای نظامی ایران منعقد کرد. حقوق افسران را افزایش داد. به ارتش و ارتشیان می فهماند که ارتش بدون حکومت پهلوی وجود خارجی نمی توانست داشته باشد. او بودجه دفاعی را افزایش داد. نفرات ارتش را که به 65000 نفر کاهش یافته بود تا سال 1322 به 80000 نفر رسید. شاه می کوشید تا سازمان ارتش را به صورت یک نماد برای کل ملت ایران در آورد تا تبدیل به الگویی برای جامعه ایران شود. یکی از دلایل بقای سلطنت در کشور وجود احساس عرفانی در فرهنگ ایرانیان نسبت به شاه بود. شاه توانست با احیای ارتش یکی از سه رکن اصلی حکومت پدرش را مجدد احیا کند. دو رکن دیگر عملا از دست او خارج شده بودند زیرا بروکراسی اداری در اختیار مجلس بود و دربار مقتدر او نیز تحلیل رفته بود و اموالش غالبا ملی شده بود یا به صاحبان قبلیش عودت یافته بود. 

ایران بین دو انقلاب قسمت چهل و یکم(پاره ای اقدامات محمد رضا شاه برای مدیریت کشور)

    شاه جوان ایران برای مدیریت وضعیت نابسامان کشور کوشید تا جای ممکن برای خود دوست پیدا کند. او سعی کرد تا همراهی متفقین را با خود جلب کند و حتی وعده داد که برای تقویت جبهه آنها علیه آلمانها حاضر است به اروپا نیرو گسیل کند. هنگام دستگیری 50 نفر افسر ایرانی هوادار آلمان توسط متفقین ساکت ماند. در عوض انگلستان و روسیه با شاه پیمان اتحاد امضاء کردند و قول دادند که در عرض شش ماه پس از پایان جنگ کشور را تخلیه کنند. شاه برای آن که مردم را متقاعد کند که او چون پدرش دیکتاتور نیست بلکه جوانی تحصیل کرده اروپاست، تمامی زندانیان سیاسی را بخشید و 250 نفر از مخالفان را آزاد کرد. از حمایت دو نفر از یاران پدرش که متهم به قتل زندانیان بودند سر باز زد و فرمان استرداد املاک موقوفه به نهادهای مذهبی صادر کرد. فرمان تشکیل دانشگاه الهیات را در دانشگاه تهران صادر کرد. بسیاری از املاک پدری را جزو اموال عمومی اعلام کرد و برخی از آنها را به صاحبانشان باز گرداند. برای جلب طبقه اعیان مراسم سوگند را در مقابل مجلس انجام داد. مصونیت دیپلماتیک اعضای مجلس را به ایشان باز گرداند. استفاده از القاب را در مراسم رسمی جایز دانست. ژاندارمری را به وزارت کشور سپرد و مجلس را در تعیین کابینه ها مختار اعلام کرد. 

ایران بین دو انقلاب قسمت چهلم(حرکتهای تجزیه طلبانه پس از رضا شاه)

پسر شیخ خزعل شیخ جاسم در 1321 از اروپا به خوزستان بازگشت و کوشش کرد تا اعراب این ناحیه را علیه حکومت مرکزی متحد کند او همایشی از اعراب منطقه ترتیب داد و بیانیه ای نیز برای دول متفق ارسال داشت. این جنبش موفق نشد، چون انگلستان تجزیه طلبان را منصرف کرد و از طرف دیگر بنی طرق بزرگترین قبیله منطقه از پیوستن به شیخ جاسم سر باز زد.

در نواحی کرد نشین نیز وضعیت به همین گونه بود. آن لبتن که از سوی سفارت انگلیس برای بررسی وضعیت کردستان اعزام شده بود گزارش می دهد که از تبریز تا مهاباد کردهای مصلح به چشم می خورند که با شور و شعف از آزادی کردستان از دست فارسها صحبت می کنند. اثری از نیروهای ایرانی در این مناطق به چشم نمی خورد. اما دول غربی از کمک به این نیروهای تجزیه طلب خودداری می کردند. در آذربایجان نیز بخشی از افراد محلی از خلأ قدرت استفاده کردند و حکومت مستقلی در این ناحیه تشکیل دادند ایشان حتی به تشکیل یک نیروی نظامی محلی نیز اقدام کردند. البته این جریان با حمایت روسیه از حکومت مرکزی به شکست انجامید اما روزنامه های محلی به بیان رنجش آذربایجانیان از حکومت مرکزی ادامه دادند.