هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو
هنجار هستی

هنجار هستی

چیزی شبیه تائو

چند سخن حکیمانه ( قسمت پانزدهم )

مشغول هستی هستیم در حالی که این نیستی است که به کارمی آید.


توضیح:

   مشغول هستی بودن در یک بیان ساده عبارتست از این که: هستی ما به چه چیزی مشغول است، و بودن خود را با استناد به چه منبعی توجیه می کنیم، و به آن تداوم می بخشیم؟ این همان مفهوم هویت فردی است.

   به نظر نویسنده جمله فوق هستی ما وقتی معنای حقیقی پیدا می کند، که با ادراک یک منبع بی کران در پیشگاهش خشوع نموده، از خویش خالی شویم، و از خود در مقابل او رفع هویت نماییم؛ که همان مفهوم « تزکیه » است. سپس از فیض آن منبع از او هویت تازه ای بیابیم و به تمامی پر شویم. این گونه است که نیستی به کارمان می آید. خدایا به ما در پیشگاه خودت نیستی عنایت فرما و چنان کن که هویت ما سراسر از تو باشد.

چند سخن حکیمانه ( قسمت چهاردهم )

داشتن بدون احساس مالکیت.

عمل کردن بدون انتظار داشتن.

راهنمایی کردن، بدون سعی در حکم راندن.

فضایل عالی محسوب می شوند.


بدون شرح: فقط برای شما نوشتم، هر کس بهره خودش را دارد. یک بهره تام و تمام فقط مخصوص شما درهر نوشته خوبی هست، بیایید سهم خودتان را از زندگی بگیرید.

چند سخن حکیمانه ( قسمت سیزدهم )

آیا می توانید دیگران را دوست بدارید و آنها را بدون تحمیل خواسته های خود راهنمایی کنید؟

آیا می توانید در برخورد با مسائل مهم و حیاتی زندگی هیچ دخالتی نکنید، و اجازه دهید آنچه باید، رخ دهد؟

آیا می توانید از ذهن خود دست بکشید و بدون دخالت ذهن درک کنید؟

 

توضیح:

   درک روش درست زیستن ساده ترین کار زندگی است. به همین دلیل اغلب ساده از دستش می دهیم؛ و سپس در مسیرهای پر پیچ و خم و دشوار به دنبالش می گردیم؛ در حالی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است. تنها آنان که سادگی و ساده زیستی پیشه کرده اند، آن را درک می کنند. و قدرش را می دانند.

   گاهی توضیح روش درست زیستن تنها به سر در گمی ما می افزاید. پس هر چه کمتر بگوییم، یا به قول تائو بدون کلام بیاموزیم، بهتر است.

   اما مطلب بالا را اگر قدری نشکافیم، ممکن است دچار بد فهمی شویم، پس مختصر می گویم و می گذرم:

« آیا می توانید در برخورد با مسائل مهم و حیاتی زندگی هیچ دخالتی نکنید، و اجازه دهید آنچه باید، رخ دهد؟ ».

عدم دخالت در این جمله اشاره است به رضایت قلبی انسان، و تسلیم و صلح او در مقابل آنچه که ـ در ادبیات رایج دین اسلام ـ از سوی خدا برای انسان پیش می آید. انسانی که خدا و صفت پرودگاری او را شناخته، خود را تسلیم او می نماید؛ و اجازه می دهد خدا آن طور که خودش شایسته می داند، برای او پیش آورد. زیرا مطمئن است، خدا خیر و صلاح او را بهتر از خودش می داند. چنین انسانی وظیفه خود را به شایسته ترین شکل انجام می دهد، سپس خویش را در اختیار خدا و خواست او قرار می دهد؛ و هیچ مقاومتی و هیچ اندوهی در برابر آنچه خدا پیش می آورد از خود بروز نمی دهد.

   این شیوه مواجه با هستی در رفتار پیشوایان تشیع به روشنی بروز داشته است، که نمونه های بسیاری در روایات قابل مشاهده است، اما زیباترین آن را می توان در رفتار حضرت زینب (س) سراغ گرفت. ایشان پس از واقعه عاشوراـ که فراد در چهلم آن به سوگ خواهیم نشست ـ هنگامی که ابن زیاد از ایشان می پرسد: « معامله خدا را با برادرت چگونه دیدی؟ »، می فرماید: « جز زیبایی ندیدم ». این فرمایش ایشان گویای آن است که این بزرگواران خویشتن را تسلیم اراده رب العالمین نموده اند، و خواست و اراده او را در مورد خویش بهترین می دانسته اند.

چند سخن حکیمانه ( قسمت دوازدهم )

سعی کنید ذهنتان را از پرسه زدن باز دارید، و آن را به یگانگی ابتدایی با هستی برسانید.


توضیح:

یکی از مهمترین عواملی که آرامش زندگی ما را از بین می برد، و ما را از بسیاری مواهب محروم می کند، نا توانی ما در کنترل ذهن است، ذهن ما بالطبع تمایلات درونی ما مرتب بی هدف از این سو به آن سو می رود، و قوا و انرژیهای مثبت و منفی ما را به این سو و آن سو می برد، و هدر می دهد. بنابراین یکی از مهمترین کارهایی که انسان باید انجام دهد، کسب تمرکز ذهنی است. این مهم رخ نمی دهد، مگر آن که در جان انسان و یا در قلب او عشقی، یا اراده ای برای یافتن هدفی موج بزند، که به یمن آن بتوان ذهن را بر روی هدف مورد نظر متمرکز کرد، و از پراکندگی آن و قوای انسان جلوگیری نمود.

حضرت علی ( علیه السلام ) می فرمایند:


اگر این آشوب بسیار در دلهایتان و این گفتار بسیار بر زبانهایتان نبود، هر آینه می دیدید آنچه را که من می بینم، و می شنیدید، آنچه را که من می شنوم.


علامه سید محمد حسین تهرانی در کتاب « لبّ اللباب در سیر سلوک اولی الالباب »، نخستین وظیفه سالک را کنترل ذهن می دانند، و از آن به عنوان « نفی خواطر » یاد می کنند. و انجام آن را با کمک تمرکز بر ذکر خدا میسر می دانند.

یاد داشتی برای یک دوست

ازدواج تن دادن به یک دگر خواهی بزرگ است.